🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دست تو پیش عشق رو شده است

(ثبت: 5735) فروردین 6, 1397 

 

 لخت  گشتن کلاس می خواهد ؟

 رنگ مو کله تاس می خواهد ؟

 هو زدند و  حواس را بردند

چادر با کلاس را بردند

 تو که  داری  ژن و پنِ عالی

  می شوی یک سوپرمن خالی

 شاعریّت   ملاس می خواهد

 آبِرنگ و اساس می خواهد

هر چه داری دری وری داری

 شاخ گاو و سر خری داری

ول ولی آس و پاس می گردی

لخت روی تراس می گردی

جز همین  فیس و پوسِ مسترمن

چیست سوغاتیِ تو از لندن

سرهر دکه   کُر کُری خواندی

 غزلیات  پر خوری  خواندی

 تا  قشنگ و مشنگِ ولگردی

 هوس   مردمان  نامردی

دست تو پیش عشق روشده است

سیب بازار تو کدو شده است

 تب نداری عطش عطش کردی

 چقدر ماهرانه  غش کردی

پرده ی  خانه ات که بالا  رفت

چشم بی شرم تا مبادا رفت

باز  داری قصیده  می خواندی

 قصه ی نم کشیده می خواندی

  موج  حال  آور صدا   کم نیست

  اشک مصنوعی و ادا  کم نیست

 

 چپ چشمک پران بی ابرو

لب بکر  سروده هایت کو

نام  و ناموس را فلج کردی

 راستی را  ستون کج کردی

 جنگ با حضرت فرج  داری

 به خدا ی  دو قبله لج  داری

 سعی کن تا قشنگ ده باشی

شنگ ، تا کی مشنگِ دهباشی

 نه تری نه  ترانه می خوانی

   غزلِ   احمقانه می خوانی

 دست ناپاک بچه ی غولست

اینکه با سینه ی تو مشغول است

لذت مفت می دهی حیف است

دشمنت با لب تو در کیف است

نامه ی  باز   می  فرسندت

بی   سر آغاز ، می فرستندت

 ای عروسک کجا عروس شدی

  تخم مرغی  اگر خروس شدی

لیوه باشی و لودگی بس نیست

 خوی میمونی و سگی بس نیست

 خون هاری که  در رگت کردند

بچه ی آدمی سگت کردند ؟

دست ویرانی  و پریشانی

پشت شیطانی و نمی دانی

 

پشه های مسیر سر مستند

سخت فکر مکیدنت هستند

تو که با گربه می کنی بازی

به خیالت به سگ نمی بازی

دست گرگ است  در میان منگول

پشت در نیست  مادرت ، شنگول

 خوب  مست و ملنگ آمده ای

 شنگ رفتی   مشنگ آمده ای

 روم  رفتی و  رنگ آوردی

  چه گلی از فرنگ آوردی

معترف نیستی که تا خوردی

نرسیده به پله  وا خوردی

باز هم بی حواس و بی هوشی

 رفته ای  تا خط  فرا موشی

 ادعای کمیسری تا کی

 قلم و تیغ  سر بری تاکی

سر ما را به ونگ  می کوبی

 بسکه دم دم ددنگ  می کوبی

به خیالی که پر در آوردی

رفتی ازخود پدردر آوردی

سر سری کردی  و سُریدی تو

سر شرنج ها  بریدی  تو

خورده ای از سرنگِ  دشمن ، خون

 ای غرورِ شکسته  در من ، خون

در دلت پر نمی  کشد  آهی

ا ز فرشته کمک  چه می خواهی

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):