🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دقوقی

(ثبت: 246581) فروردین 14, 1401 

بسمه تعالی سلام علیکم
ابتدا غزلی از مرحوم رهی معیری رضوان الله تعالی علیه تقدیم میکنم پس از آن نیم نگاهی به اثر ضعیف حقیر بفرمایید خالی از لطف که چه عرض کنم خالی از عبرت نیست متشکر

در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم
زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را
تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم
غرق تمنای توام موجی ز دریای تو ام
من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

سیاوش آزاد این اثر ناقابل را پیشکش نگاه گرمتان میکند با تیغ نقد او را بنوازید: دقوقی

در سرابی سخت سوزان
خفته مردی کو تمام عمر آواره بدی
بوالعجب او در سرابست و سراب از دور پیداست
لکن امشب رحم کرده بر همه درماندگیش
او چه مظلومانه عمری می دوید
سایه جو بود و به هرگامی که می زد دورتر می شد ز مقصود
همچو طفلی کو به ماهی خیره در کوپه
لیک هرچه میدوید آن ماه هم خوش می دوید
حاصل عمری دویدن انتظار مرگ در بحر موت
آسمان خشکست و ناخنهای خونبار تگرگینش را
در دیار دلبران دیگری چیده
مرد دارد می میرد
مارهای تشنه ی ضحاکیان در انتظار شانه اش
شانه ای که در فراق زلف او
همچو سینی گشته بی دندان چو پیران خرفت
شانه هایی که مربع بود
حال از هم او گسیخت
پاره خطی بیش نیست
که ندارد طول و عرض و عمق
نقطه ای در حال خاموشی
مرد دارد می میرد
او نگاهی بود مطلق ماورای چشم ها
او کلامی بود بهت از فک منفک از لسان
استماعی عاری از چرکیده سوراخ اذن
واژه ای بی رنگ و معنا مستتر در دفتر بی برگ من
او چه بود و چه نبود
راز سر در لاک مهر
بیش ازین غافل مشو از حال مرد
مرد دارد می میرد
در شمال واژه ها در خاطراتش منهدم
جستجو هردم کند آبی که باشد عنصرین
خواستگاه واژه ی او در کویری منزجر
حال تنها در هبوطی لحظه لحظه وحشت آلود
همچو تخمی کو فتد از لاک پشتی در ساحل
منتظر مانده چو ابریشم به راه عاشقی
لیک رفته زو نفس
رفته از آن کالبد خون جگر
مرد دارد می میرد
یاد آورد او که در کنج خلیج
هفت دختر آمدند
چون دقوقی خلسه اش باشد دقیقا
هفت در یک متحد شد
هفت اجزای وجود یک بدی
هفت رنگی متحد در یک به منشور خیال
آبی از دریای موج آمد
صورتش تر شد ولی لبهای او خشکست
با کدامین نغمه و
با کدامین دستگاه
در میان شعله ی ناقوس مرگ
من به گوش خفتگان فریاد بی حاصل کنم
شیخ صنعان مرد
مرد مرد

28 مهر1400

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نقدها
  1. علی معصومی

    فروردین 14, 1401

    درودها
    جناب سیاوس نازنین
    زیبائی های این سروده کم نیست و شمردنشان نیز مجال می طلبد
    اما به رسم نقد و با کسب اجازه از آستان ادبتان و بر حسب درخواست نقد
    حضرتعالی نکاتی که به ذهن حقیر می رسد می نگارم و امیدوارم جسارتم را
    ببخشایید.
    شعر باید در قالب نیمایی باشد که زبان گفتاری خاص خود را دارد
    خفتن در سراب انهم از نوع سوزان، بیشتر به تب آغشته به هذیانی است
    و بهتر بود به جهت جلوکیری از واژه سراب در جملات بعدی به ان اشاره می شد
    ◇اکرچه محاوره در زمان حال و کلمه “است” موید ان
    در خط بعدی اشاره دارد که ” لکن امشب…” و این در حالی است که ماهیت
    ایجاد سراب بر اساس شکست نور خورشید است که روز هنگام، بر زمین گرم تصویر آسمان از عمود به افق درامده و بصورت ابی دریا دیده می شود. بنابر این استفاده از
    “شب” پارادوکسی در تصویر سازی ایجاد نموده است.
    ◇در تخیل کودک و کوپه، کودک بدون حرکت در کوپه تماشای ماه می کند و استفاده
    از دویدن، در داخل کوپه خط سیر دور شده ماه را به چالش می برد.
    کوپه هر چه می دوید، ان ماه هم ….
    ◇ احتمالا مرد دارد می رود به سهو القلم “مرد دارد میرد” و به تکرار نوشته شده
    ◇”مارهای تشنه ی ضحاکیان در انتظار شانه اش” کلمه ضحاکیان به اجبار باید
    منفرد و بصورت ضحاک نوسته شود زیرا کلمه “شانه اش” اشاره به یک نفردارد
    ◇اگرچه این شعر، در نیمه اول از ضرب اهنگ نامنظم رنج می برد، اما در یک سوم پایانی روال شیواتر و روان تری بخود گرفته، مثل موتوری دیزل که تازه گرم شده و به راه افتاده است و زبان گفتاری از حالت کهن به حالتی تازه تر بر جان می نشیند.
    ◇ در پایان به نظرم می رسد که شعر پس از سرودن بدون انکه وسواسی در چکش کاری ان صورت گیرد، نشر و به بوته نقد سپرده شده است در حالی که شاعر هر شعر، خود بهترین منتقد است اگر حوصله در نقد خود کند.
    در پایان با این نکته که هر چه ما در تک تک جملات اشعارمان کنکاش و وسواس داشته باشیم، دلیلی است که بار بهتر و بیشتر و دقیق تری بر واژگان نهاده و اثری فاخرتر و ارزشمندتری خلق کنبم
    با ارزوی سلامتی و توفیق در عرصه ادبیاتی زنده و پویا
    ارادت
    ◇○◇
    🌿🌹در پناه خدا

    • سیاوش آزاد

      فروردین 14, 1401

      سلام متشکر که مستفیض فرمودید
      خواهش می کنم لطف دارید
      در مورد قالب دقیق نمی دانم چه بخوانمش شاید بگوییم در ابتدای مسیر نیمایی شدن
      خانم نوری در ذیل اثر دماغ فرمودند
      اما اگر نگرش و قصد شاعر آزادسرایی باشد، مسأله را همان اول مطرح و خیال خواننده را راحت می‌کند و بعد نسبت به چرایی و چگونگی مساله منظرگاه (پرسپکتیو) و احساس خود را ارائه می‌کند.

      همان ابتدا فضای سراب گونه و بسا هذیانی گفته میشود و آن اجمال به تفصیل در می آید
      سراب لزوما به معنای سراب در عالم واقع نیست که بگوییم در شب نیست خیالست و هزاران بازی
      حرکت قطار را دویدن کودک در نظر گرفتم
      مرد دارد می میرد را تکرار نمودم
      ضحاکیان یعنی متعلقان به ضحاک مثل فرعونیان
      بله یکی دیگر از گرامیان نیز اشاره نموده بود به مطلبی که در مورد انتهای اثر نمودید
      بله ویرایش چندانی نکردم در شعرناب توضیحاتی داده بودم که اثر بدون ویرایش است آن زمان حقیر متاثر بودم از نظر یکی از بزرگان شعرناب که شعر را بدون ویرایش می پسندید و معتقد بود شاعر در همان لحظه خلق هر گلی زد زده است

      واقعا لطف نمودید و اثر را مورد مداقه قرار دادید مطالبی که نگاشتم اگر قانع کننده نیست بفرمایید تا بحث علمی نیکمان تداوم یابد و از محضر بیاموزیم

نظرها
  1. امیر جلالی

    فروردین 14, 1401

    داستانی کوتاه و نمایشنامه گونه …چیزی شبیه مرگ سهراب یا فرهاد… کلید واژه ها گاهی ذهن خواننده را به چپ می برد و گاهی به راست… البته این ایراد نیست این شناور بودن اثر را در قالب معنایی نمایان می کند … اثر شما مرا بیاد ادبیات نیما می اندازد… نمی دانم چرا اما اینگونه حسی دارم … شخصیتی در این اثر حضور دارد که نماینده فریادی است رو به خاموشی اما همچنان یاری می طلبد . ماننده دستی که آز آب بیرون مانده و متعلق به غریقی است در حال تمام شدن… در کل برای من بسیار ارزشمند بود و قابل احترام… درود بر شما

    • سیاوش آزاد

      فروردین 14, 1401

      سلام متشکر لطف دارید در شعرناب ذیل اثر توضیحی داده بودم که در این اثر متاثر از بزرگانی هستم و از جمله نام استاد نیما را نیز آورده بودم
      آی آدمها…

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا