🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چنان گریه کردم ز غمها بسی
در این روزگاران دلواپسی
ندیدم زر اندوز رحمی کند
به دست نیازمند لطفی کند
ندیدم سواره نگاهی کند
به زخمهای پایی اشاره کند
ندیدم سواره به وقت سفر
ببیند قدمهای یک رهگذر
ولی دیده ام چون گذر می کنیم
ز اشک یتیمان حذر می کنیم
به وقت عبور از در کلبه ای
شتابان گذشتیم از نکته ای
مبادا سوالی ز ماها شود
و دست نیازی هویدا شود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بهمن 14, 1400
سلام جناب مروج
زیبابود.فقطدربیت دوم اگرفرموده بودید:
ندیدم زراندوز رحمی کند
به مرهم نوازش به زخمی کند
——–
ونیز دربیت چهارم:
ندیدم سواره نگاهی کند
به زخمم نگاهی به گاهی کند
——-
زیباتروصحیح تر بود
موفق وپیروز باشید
🌺🌺🌺
پاسخ
بستن فرم