🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رفته بودم به در ميكده خواب آلوده
با دل خسته زبان بسته حجاب آلوده
ساقى آنشب به سبوى دل من مرهم ريخت
صبح پيدا شد از اين چشم خمار آلوده
چشم دل باز شد از پرتو روح انگيزش
روح برخاست از آن جامه ى خاك آلوده
غنچه ى سرخ دميد از قدح باده ى مى
عطر جانبخش تراويد شدم آسوده
دشت سرشار ز گلبرگ و چمن تا سر كوه
چشمه جوشيد صفا ديد دل آلوده
ابر سرمست شد و بارشى از نو باريد
نوبهارى شد و طى شد نفس آلوده
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم