🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تو
همزاد حسَّمی به گل
که پاییزان
به شاخ و برگش می زد
بلای زرد
به سر وصورت قشنگش
همچون هزار ابرسیاه وحشی موحش
حمله کرده به ماه
که همه اشک ستاره می شود
سپید
چکیده در عبارت خونین آسمان
اشک
بر روی فصل بهار
که هنوزش چشم ناگشوده
رفته در بی خلاصی و اعتبار
به متن سبزه زار
شبنم غم می شود
زیر چشم انتظار
در وزید تمامت این خطر
گلها سر می کشند
به آغوش موقت هم
در کمرکش قوس بهار
در ناف ناگهان رقصان اشتیاق
تکه تکه ی اندام گل
روی نیزه های یغمای زرد
برگ
دریده و بریده دست
می رود در سراسیمگی وترس
کشیده
تیغ تا تارپاییزان
بر آورده دود از دل باغ
و دمار ازشاخسار
هزار نجوای زرد زیر لب برگ
به هر کوچه و پس کوچه ی بن بست می دود...
کشیده خزان خط خوفی دیگر
بر جگر برگ و رگ هر شاخه ی سبز
فصلی از غوغا بر پاست
حس سبزبلند درخت
زبون
اما
هنوزش سینه چاک
به خواب خاک و خاطره ها
می رود
این همه زخمی
ناورد های نابرابر زرد
دوان و خونریزان می دوند
به
دامان خلسه های سکوت سپید
تا
بیداری من ، صوری به محشر ی دیگر
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
مهر 6, 1398
زیر چشم انتظار
در وزید تمامت این خطر
گلها سر می کشند
به آغوش موقت هم
در کمرکش قوس بهار
در ناف ناگهان رقصان اشتیاق
تکه تکه ی اندام گل
روی نیزه های یغمای زرد
برگ
دریده و بریده دست
می رود در سراسیمگی وترس
کشیده
تیغ تا تارپاییزان
بر آورده دود از دل باغ
و دمار ازشاخسار
هزار نجوای زرد زیر لب برگ
به هر کوچه و پس کوچه ی بن بست می دود...
کشیده خزان خط خوفی دیگر
بر جگر برگ و رگ هر شاخه ی سبز
فصلی از غوغا بر پاست
حس سبزبلند درخت
🌿❤️🙏❤️🌿
سلام ودرود استاد
چه غوغایی
دمتان گرم
لذت بردم
در پناه خدا 🌿🙏👏👏👏👏👏👏🙏🌿
پاسخ
مهر 6, 1398
زیباست استاد💐سپاس از حضورتان
پاسخ
بستن فرم