🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زادروز

(ثبت: 6376) مرداد 7, 1397 

۳۳/۵/۷

چقدر ! هفت از کفم می رفت…
باید پنجه می شدم…
در پنجه  شیرهای درد وخطر
دراین ثلاث مکر ر
پهلو به پهلوی اون مثلث
که ازقبل زاده بود بر من ،
از ا وّل هرچه فریاد می کشیدم…
هی مرا می بستند‌…
به طنابهای سخت
قنداقم بود
باچاشنی هلهله  و خنده
اما من تلخ ِدست و پا می زدم…
بیشتر پا روی بودن
وهربعد
زیر پای رفتن تاول سر می زد…
در دشت دهشت
 روی خطوط جسارت ، جو لانم
زندگی
فقط تلخندی
روی هزار رنج
هر لحظه
سراسرم
اماج تیر تبانیهای تلخ
رقمم می زد.‌‌..
و دستاویز بادهای منگ
هی غوطه می خوردم تاشست
خبری که از کفم می رفت.‌‌..
و می اندیشم به خجستگی
به لحظات رنگین کمان گردن باران
هی شستم خبردار می شد به فهم…
که من کیم؟
هنوز هم، نه
شبیه پژواکی درجان کوهستان سکوت
می پیچیدم به رنگارنگی های رویای گل!
به هزار ویک لبخند پشت دماوم
بودن را به تو نشان می دادم
که هرگزِ گل دستاورد نیست
 بل ، ره آوردیست بس بلند
این ایستادنهای هولناک روی پاهای زخم
آسمان مال منست ، ماه هم
د ریا!
ستاره مانده در لبخندم
اصلا تبسّم تو ام هزار ماهم در کمین
زیر لبت
لحظه ام به رنگ نگاه تو کی می شد!
همین

#اکبررشنو 

 

binade-jonoon@
????????????????????????????????

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):