🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
” بعد از سفر تلخ تو سامان نگرفتم”
مرحوم حسین آهی
زمزم عرفان
یکدم پس مژگان تو سامان نگرفتم
وز نرگس شهلای تو درمان نگرفتم
من کافر نادانی و گمراهی خویشم
کز معبد بودای تو ایمان نگرفتم
خواهی به صلیبم بزن ای حامل تورات
از دست یهودای تو پیمان نگرفتم
هر موی تو سرچشمه صد راز نهانست
بس نکته کزین رشته پنهان نگرفتم
چون ذره پی پای تو لغزیدم و آخر
یک پرتو از آن گوهر تابان نگرفتم
ای وای از این غفلت بی رونق ایام
وز طالع برگشته که تاوان نگرفتم
آه ای بت مه پاره بمان یکشب دیگر
تا داد دل از ماه درخشان نگرفتم
افسوس که از باده کشان سر کویت
لاجرعه ای از زمزم عرفان نگرفتم
شرمنده بی حاصلی خرمن خویشم
در فصل تباهی… نم باران نگرفتم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
آبان 10, 1398
سلام و درود
واژه ها مانند موم در دستان شما به آن شکلی در می آیند که طبع گهربار بخواهد و اراده کند.
لذت بردم
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏❤️🌿
پاسخ
آبان 10, 1398
هر موی تو سرچشمه صد راز نهانست
بس نکته کزین رشته پنهان نگرفتم
سلام و درودها
استاد معصومی عزیز
سلیس و روان
تقدیمی : 🌺
گر چه تحسین خلقتی شد آن زمان
گر چه با تحسین خطایی شد عیان
یاد حالی را کنم دوری ز ، دی
دور از تحسین زمینی آسمان
ولی اله بایبوردی
10 / 08 / 1398
🌈🌸🌸🌺🌸🌸🌈
پاسخ
آبان 10, 1398
درودها بزرگوار
زیبا سرودید
مانا باشید به مهر 💐💐💐💐
پاسخ
آبان 10, 1398
سلام و درود
بسیار زیباست🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 11, 1398
زیباست و دلنشن چون همیشه
رودها حضورتان استاد گرامیم🌺
پاسخ
بستن فرم