🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سوت گلوله

(ثبت: 498) دی 15, 1394 

بی حرمتیت گذشته دیگر چون سوت گلوله از کنارم

من بی اثرم برای هر کس بیهوده مگو اثر گذارم

ای بد که پرنده بودنم را ثابت ننموده می نشینم

توجیه نکرده ماندنم را بر بال شکسته می گذارم

هرچند نوشته ام برایت یک سطر شکسته بسته دیروز

اما نگرانیم همین نیست احساس بدی به عشق دارم

من یاد ولی تو را فراموش این صحنه تمام می شود نیز

دیگر به صلاح من نبوده کش دادن موی انتظارم

عشقی که ترک فتاده در آن دنباله آن فقط جدایی است

گر مثل مدیر مدتی را با دلهره پشت میز کارم

یک روز اگر کسی زمانی درباره ی عشق ما بپرسد

از من به شما به او بگویید اصلا به خدا خبر ندارم

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):