🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سکوتم را مکن باور
تمام رود فریادی که خشکیده
صدا را می برد خنجر
و چشمانی که با بیداد خون دیده
سکوتم را مکن باور
در این دنیای پر کینه
به جای قلب آدم ها
گلوله خفته در سینه
برای لرزش امواج تو خالی
که بغضی در گلو دارم
برای ظلمت این خاک شوریده
که خون از دیده میبارم
سکوتم را نکن باور
کنون که آسمان تار است
در این دنیا که فریادم
برای آخرین بار است
غرورم له شد از فریاد تنهایی
صدا لبریز بی تابی است
خوشا فریاد آن روزی
که رنگ آسمان آبی است
سکوتم را نکن باور
که تو تندیس فریادی
یک روزی میرسد آخر
صدا ها، جشن آزادی
سروده از : ادریس علی زاده
بهمن ۱۴۰۱
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بهمن 12, 1401
اگر مُردَم
به رقص آی و
بزن بر دف
که جانم شاد و
آن دَم
جشن آزادی ست
سلام دوست عزیزم
ملتی عشق نداند
در بند بهتر
در پناه خدا 🌿👏👏👏🌹🌿
پاسخ
بهمن 12, 1401
درود بشما استاد
پاسخ
بهمن 12, 1401
«سکوتم را نکن باور
که تو تندیس فریادی
یک روزی میرسد آخر
صدا ها، جشن آزادی»
درود بر شما شاعر آگاه و دغدغه مند
الهی آمین🙏
به امید روزهای خوب🌹
پاسخ
بهمن 12, 1401
درود بشما
پاسخ
بستن فرم