🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سیب،🍎
نبض نفسهایم با وزش باد گره میخورد
رایحه ی تن سرخ و تب دارم در تن شاخه ها می پیچید
گاهی همنفسم پرنده ای بود که بی کسی هایش را سر بر شانه های من از یاد میبرد
و گاهی خالی سرخ رنگ بر گونه های درخت بودم
خوب که نگاه کردم همنوعانم بسیار زیاد بودند
و صاحب خانه ی ما سخاوتمند، در حد حاتم طایی
به هر رهگذری، یکی از دوستان من را، تعارف میکرد.
لبخند شیرینی به لبهای او جاری میکرد
امروز آدمها من و دوستانم را از شاخه جدا کردند و شانه به شانه کنار هم چیدند
من بزودی عامل لبخند شیرین کسی
خواهم شد
# مدینه_ترکاشوند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم