🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شام آخر
با شکرخند لبی زار و پریشانت شدم
بنده ی کیش تو و پابند ایمانت شدم
گرچه بودم باخبر از سردی فصل خزان
در کمرگاه بهاران خیس بارانت شدم
آیه ای از آشنایی ها به خاطر داشتم
اندک اندک لایق آهنگ قرآن ات شدم
از مرام و مسلک تو بی خبر بودم ولی
با هوای خال هندویی مسلمانت شدم
من رها بودم درون کشور رویای خود
با یهودای نگاهت محو زندانت شدم
شام آخر بود من غافل ز کار خویشتن
خونجگر با شوکرانی از نمکدانت شدم
جرم من بالاتر از تصلیب گشتن میشود
گرچه دانستم همانروزی که مهمانت شدم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
آبان 11, 1398
با سلام و درود خدمت شما آقای معصومی عزیز
مثل همیشه اشعارتون عالی
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 11, 1398
هم زیبا بود ، هم درخور تحسین و بی نهایت خوش آهنگ و موزون…
بهره بردم و درود بر شما
پاسخ
آبان 11, 1398
از مرام و مسلک تو بی خبر بودم ولی
با هوای خال هندویی مسلمانت شدم
من رها بودم درون کشور رویای خود
با یهودای نگاهت محو زندانت شدم
دلنمیراد
استاد معصومی گرانقدر
در پناه حق
تقدیمی : 🌸
بی نهایت راه باشد تا خدا
عبد اویی هر وجودی هر کجا
زیر پایی آن گیاهی را نگاه
قامت آرا حمد گویی برملا
گر تجلّی از دری دیوار او
هر کجا ناظر هم او بینی دلا
.
.
.
.
.
.
ولی اله بایبوردی
11 / 08 / 1398
🍃🍃💐🌿🌿🌹🌺🌹
پاسخ
آبان 11, 1398
درود بر شما …
سروده وزین و بدیع …
احسنت بزرگوار ….
پاسخ
آبان 11, 1398
🍃💐
پاسخ
آبان 11, 1398
درودها جناب معصومی بسیار زیبا و خوش اهنگ و دلنشین
قلمتان در اوج
آفرین و سپاس
زنده باشید ارجمند
پاسخ
آبان 11, 1398
سلام و درود
آثار حضرتعالی همه عالی هستند
شما ششدانگ شاعر هستید
به وجودتان افتخار می کنم
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
آبان 11, 1398
دروتان باد جناب استاد معصومی
بسیار عالی و صمیمی قلم توانایتان
شهریار خوب اندیشه های سبز 🌹🌹
پاسخ
بستن فرم