🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شبِ ویرانی وباران،شبِ منحوس

(ثبت: 3386) بهمن 27, 1395 
شبِ ویرانی وباران،شبِ منحوس

شب ویرانی و باران،شبِ منحوس

به دنبال کمی اعجاز  یا فانوس

خیابانهای شب را خیس می گردم

وغم میریزد از هر ناودان  ملموس

میان کاسه ی سر از توهّم ها

تلنبار است و رویید است یک کابوس

توحش می چکید از هیکل مردی

که دنبال تو می افتاد بی ناموس

میان کوچه ی بن بست و تنهایی…

بغل میخواست یا شاید کثافت،بوس

سیاهی رفت چشمانم، نفهمیدم

تنفر…عشق…خنجر…حسرتِ محسوس

وخون فواره زد با بوسه ی باران

شب ویرانی ام  آغاز شد افسوس…