🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
حسی دارم
همچون احساسِ دلتنگیِ کوچه ای بن بست
که دوست می دارد
میانِ مشایعتِ جنگل
شانه به شانهٔ شقایق
از سینه کشِ کوهی ستبر
رسد به فراخنایِ دشتی بابونه
خیس شود هر سحرگاه
از شبنمی آرامیده به سینه سارش
و آنگاه که خوابِ خورشید به پستویِ غروب
می گشاید آوایِ بزمهایِ عاشقانه
در سوت وُ کورِ سیاهی
دور از نور
دور از کرشمهٔ خجلانهٔ عشاق
بنشیند به تماشایِ بوسه هایِ بی شرم
بشنود قهقهٔ دلدادگان از ته دل
بی هیچ هراسی
تا عیان شود رسمِ عاشقی…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
بهمن 29, 1401
دور از کرشمهٔ خجلانهٔ عشاق
بنشیند به تماشایِ بوسه هایِ بی شرم
بشنود قهقهٔ دلدادگان از ته دل
بی هیچ هراسی
تا عیان شود رسمِ عاشقی
سلام و درود
بسیار عالی ست
در پناه خدا 🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱
پاسخ
بهمن 29, 1401
بسیار سپاس از لطفتان استاد ارجمندم
پاسخ
بستن فرم