🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پروانه جان! پرواز کن… آشوب را با خود ببر
زجرِ کبودِ مردم مصلوب را با خود ببر
بخت سیاه عشق را ، شاید پَرِ تو وا کند
قفل زبان عاشق محجوب را با خود ببر
تا مصر فرجامِ خوشِ اقبال یوسف پر بزن
از راه کنعان می روی، یعقوب را با خود ببر
اینجا برای زندگی جای قشنگی نیست؛ نه..
تابآورانِ نامیِ مغلوب را با خود ببر
کافر شدیم و در پیِ دنياى بىپيغمبريم
دردآیههای تلخِ نامکتوب را با خود ببر
ما خرمنی از استخوان بر خاكِ بايِر ماندهايم
آفت به جان داریم؛ خرمنکوب را با خود ببر
رنگین کمان زنده شو در آسمان مردگان
حال و هوای شعرهای خوب را با خود ببر
پروانه جان، بر دوش نرم باد، راهی شو…برو؛
افسانهی شهری پر از ایوب را با خود ببر!
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
فروردین 12, 1400
سلام و درود
مانند همیشه غزلی زیبا با مضمونی جدید و مهارت سرایش غیر قابل وصف
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
فروردین 12, 1400
سلام غزل آرامش عزیز
امروز صبح برای من با این شعر آغاز شد و چه قدر دوست داشتنی بود. زبان حال و زمان درد و طراوت شعر
پروانه جان، بر دوش نرم باد، راهی شو…برو؛
افسانهی شهری پر از ایوب را با خود ببر
🌹🌹🌹👏👏👏
پاسخ
فروردین 13, 1400
احسنت🌹🌹🌹
پاسخ
آذر 17, 1400
شعر پر از ترکیبات و واژه های جدید و پر معناست،،و تنها مشکلش خارج شدن از وزن اینکه در برخی مصرع ها اتفاق افتاده،،موفق باشید،،
پاسخ
بستن فرم