محمد یزدانی"جوینده"
اردیبهشت 2, 1395

سلام شاعر موفق

تحسین برانگیز سروده اید :

از داغِ نگاهِ لاله بر چشمان ات

شد، جنگلِ ابر، سر به سر چشمان ات

افشاند به رقصِ دستِ باد،آن بادام

یک باغِ پُر از شکوفه در چشمان ات

پانته آعسکری

سپاس

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 2, 1395
  
  سلام بر استاد اندیشمندم
  فرخنده زادروز مبارک حضرت علی علیه السلام را تهنیت و شادباش عرض می کنم
  تحسین برانگیز مهر شماست که سخاوتمندانه وقت می گذارید
  ممنونم
  
  پاسخ
مينا امينی
اردیبهشت 2, 1395

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 2, 1395
  
  مینای عزیزم
  
  تشکر از محبت ات
  
  پاسخ
فرزاد امین اجلاسی
اردیبهشت 2, 1395

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 2, 1395
  
  درودها استاد امین اجلاسی گرامی
  
  قدردانِ حضورتان هستم
  
  پاسخ
طارق خراسانی
اردیبهشت 2, 1395

با سلام و تبریک عید عاشقان

شاهکارتان را خواندم و برایم لذت بخش بود.

در پناه خدا…………………………………………………………

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 2, 1395
  
  سلام و درودها
  
  قدردان لطف شما هستم
  
  عیدتان مبارک
  
  پاسخ
سمانه تیموریان
اردیبهشت 2, 1395

سلام

خیلی زیباست

در پناه حق

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 2, 1395
  
  درود بر سمانه بانوی زیبانگار
  
  سپاسگزارم
  
  پاسخ
حسن بن یباره
اردیبهشت 3, 1395

افرین

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 3, 1395
  
  ممنون دوست شاعرم
  
  پاسخ
نگار حسن زاده
اردیبهشت 3, 1395

سلام نازنین

بسیار عالی بود

مرحبا

پاسخ
- پانته‌ آ عسکری
  اردیبهشت 3, 1395
  
  درودها بانو نگارم
  
  خوشحالم که پسندیدید
  
  پاسخ

بستن فرم

سلام و درود

بسیار زیباست

سپاس از حضورتان

لذت بردم

شادکام باشید

در پناه خدا

این یک نقد است

ثبت نام در شعرپاک

کنار دوده ی سیگارَت بخار چای پریشان بود
دلیل قُل قُلِ قلیانت عبور از شب تهران بود

بر استکان اساطیرت شکوه دولت شاه عباس،
در ابروان کمانگیرت نشان آرش دوران بود

به قهوه خانه ی چشمانت چه پرده ها که نمی خواندم
که نقش رستم دستانت پر از حماسه ی پنهان بود

پیام قصه ی تهمینه، درام رستم و سهراب است
تمام غُصه ی آئینه فریب خوردن انسان بود

در این شبانه ی جنجالی میانِ پرده ی نقالی
ببر مرا به همان حالی که عشق مرشد شاهان بود

تمدنی و مباهاتی، نگاره ها و عماراتی
که تخت سلطنت جمشید در اوج کوه نمایان بود!

و داریوش خردمندی، کتیبه های فرهمندی،
پیام صلح خوشایندی که روی لوحِ زرافشان بود!

سوار موج خلیج فارس بتاز کوروشِ خاک پارس
به سوی آتش اسکندر، که نوح حامل طوفان بود

میان سینه ی تبدارم دوباره شور خزر دارم
ببار ابر تب آلوده به جنگلی که گلستان بود

بریز قهوه ی تلخی چند، بنوش شعر مرا با قند
که حال فال غم انگیزم شبیه پرچم ایران بود…

« ناهید سعیدی »