🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ما که گفتیم هزاران دردی
که به جانهای ضعیفان جاریست
و دریغ از فردی تا بیاید
و به دستان نجیبش
گره ای بگشاید
گوش و چشمی که ،
ندید و نه شنید
ناله های پر درد
آه تنهایی و سرد
پارازیت های نمایشها هم
چشم حق ،
گوش تفهیم ،
قلب احساس ،
بخوابی خوش برد
پای همت بشکست
دست پی گیر گرفت و
به هزار حلقه ی زنجیر سپرد
جشنها پرپا شد
ما همه دل خوش از این قهقه ها
زیر سقف سالن
مات و مبهوت ز تاراج حیات
توی پس کوچه ی شک
محو در عمق حجابی رنگین
تا سحر ،
کف زده ایم
قهوه خوردیم مدام
تا فرو بنشاند
خواب و خمیازه ی ما
و به صبحی تاریک
دل به شبهای دگر می بستیم
غافل از هجمه ی گرگان زمان
که به شبها همه غارت کردند
سحر روشن ما
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بستن فرم