🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دلم گرفته از تمام آدمها
هوای سرم پُر از غبار آدمها
به ذهن پُر شده از سموم رنگارنگ
ز باور کج در مرام آدمها
ز تند باد فنا دل به طوفان دادیم
چو تشنگان لب به جام آدمها
کسی به فکر ناتوانان نیست
چگونه گریزم از حصار آدمها
به گوش هوش پنبه کرده اند ولی
چه صیدها فتادند به دام آدمها
نمی شنوند آه و ضجه ی محروم
و ذهنها گنگ در فضای آدمها
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
تیر 1, 1401
سلام
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود آنم آرزوست
پاسخ
بستن فرم