🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
روی یک طاقچه ی صاف و قشنگ
چیده ام خاطره های خود را
و بروی همه ی خاطره ها
می کشم دستم را
تا که براق شود ,
رنگ بتاباند باز
و ببارد شعف و شور ,
ز هر یک از آن
ولی امروز
روی هر پنجره ای خاکی هست
که بدستان لطیفی نشود باز تمیز
روی هر خاطره از شور و نشاط قبلی
یک غبار از غم هجران پیداست
و دگر چشمی نیست ,
تا بتابد مهری
و دگر نیست نشاط و لبخند ,
تا ببارد باران
روی این طاقچه ی خاطره ها
هر چه خوش بود دگر زیبا نیست
چشم مهری که به اینجا نگریست
بسته گردیده به باد
همه ی خاطره های این باغ
تن به انبوه غباری دادند
تا فراموش شود
خاطره ی طاقچه و باغچه ها
تقدیم به ارواح پدر و مادر و برادرم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
اسفند 14, 1401
ولی امروز
روی هر پنجره ای خاک نشست
که بدستان لطیفی نشود باز تمیز
روی هر خاطره از شور و نشاط قبلی
یک غبار از غم هجران پیداست
و دگر چشمی نیست ,
بسیار زیباست
🌱👌👌👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
اسفند 14, 1401
درود بر شما
زیباست
روحشون شاد و قرین رحمت الهی🌿
پاسخ
اسفند 14, 1401
هزاران سلام و سپاس از لطفتان
ممنونم گرامی
پاسخ
اسفند 14, 1401
جناب مروّج عزیز….اثری نوستالوژیک سروده اید….مرا به نوبه ی خود برد تا نه توی خاطرات گذشته.زنده باشید به مهرو ارواح گذشتگانتان شاد.
پاسخ
اسفند 15, 1401
هزاران سپاس و تشکر از بذل الطاف شما
پاسخ
بستن فرم