🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
غزل درد
داغ عشق توکه بنشسته ی پیشانی ماست
کوچه در کوچه به دنبال پریشانی ماست
آنچه میدانم از این جاده پر خوف و خطر
گوشه ی چشم تو سرمنشاء حیرانی ماست
وای از دست تو و این دل سر گشته ی ما…
که دمادم پی اوضاع گران جانی ماست
چِقَدَر مانده که این شب زده هشیار شود
بخت و اقبالی اگر در پی مهمانی ماست؟
نوری از چهره خورشید تو جامانده ببین !
که در این دایره اوصاف درخشانی ماست
غزل درد مرا غمزه چشم تو خوش است
دیدن ماه رخ ات مصرع پایانی ماست
همچو معصومی اگر با غم خود ساخته ایم
سر زلف تو پی بی سر و سامانی ماست
بیشکک، سوم سپتامبر ۲۰۱۹
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
شهریور 12, 1398
دیدن ماه رخ ات مصرع پایانی ماست
به راستی غزلی درد آلود را خواندم و عاشقانه ای رنج اندود…
زیبا بود و ایستاده … درود بر شما
پاسخ
شهریور 12, 1398
سلام و درودها
استاد معصومی عزیز
آنچه میدانم از این جاده پر خوف و خطر
گوشه ی چشم تو سرمنشاء حیرانی ماست
به امیدی راه پر از خطر را می پیمایم ….
دستمریزاد
🌈🌈🌈💐🌈🌈🌈
پاسخ
شهریور 12, 1398
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 12, 1398
سلام دوست عزیزم غزلی عاشقانه که پر از غم بود را خواندم قلمت مثل همیشه زیبا قلم زد🙏🌹💙
پاسخ
شهریور 12, 1398
سلام و درود بر جناب معصومی عزیز
شاید زود باشد درباره ی شما قضاوت نهایی شود چون هنوز تمام آثار آن گهر مرد پاک را نخوانده ایم ولی از همین غزل می توان فهمید شاعری بزرگ پای به میدان وادی شعر و ادب نهاده است.
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
شهریور 12, 1398
… سلام مرد خدا
هیچ
مردی
بی درد،
مرد
نشده؛
مردان با درد، مرد
می شوند و
بی دردان مرد، زرد!
پ………….
پاسخ
شهریور 12, 1398
👏👏👏👏👏👏👏
مرحبا آقای معصومی
زیبا قلم زدید
یک شعر قشنگ
با حس قشنگ
مانا باشید و موفق💐💐💐
پاسخ
بستن فرم