🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 غزل

(ثبت: 236500) اسفند 1, 1399 

 

وقتی که پای رفت و آمدمان بریده شد
سر علاقه ام را می بری
سر نیزه ی احساس بلند می کنی

منظره از غروب پر خواهد شد
همه در جمع بغض و گریه می نشینند
جز چشمان گُر گرفته ات
که از خون عشرت
می نوشند و خمار می افتند

دیگر بهانه ی رفتنت برایم نمی ماند
میدانم که قربانی بزرگ
در کربلای نیامدنت اتفاق می افتد
*********    *********
بی وفا با دل شکستن از منی عیشت به کام
دست هر جامی گرفتی او برایت بر دوام

ما به خودخواهی نخواهیم از لب تو بوسه ای
بوسه ها دادی به هر که بهر او باشد به کام

ما ز جور بی وفایان گر چه نالانیم لیک
گر تو خواهی زندگی در چشم ما باشد حرام

جای غم اصلاً نباشد در ملال خاطرت
ساکن صبر ست روحِ ناشکیب اهتمام

دل به تقدیر نگاهت می دهم، بر ما نبود
بند نام ما نماند زهد هیچ عالی مقام

صبح من در عرصه ی چشمت قرائت می شد و
بعد این، شرح پریشانی دهد ماه تمام

حیله ی آزار من می رفت در عهد زمان
آسمان خون گریه می کرد در هوای اشک شام

می سپارم بر گذار فکر شب های سیاه
خستگی را از خیال کوچه های ازدحام

آه من تا سینه ی خورشید را در بر گرفت
بر پرِ سیمرغ مانده آرزوی ناتمام

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. حسین شیرکوند

    اسفند 1, 1399

    🌻🌼🌷🏵💐🌹🌺

  2. مدینه ترکاشوند

    اسفند 2, 1399

    سلام ودرود برشما
    شاعر زیبا نویس
    و زیبا اندیش
    بسیار عالیست
    دستمریزاد
    💐💐💐💐💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا