🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نالان شدم و از سر پيمانه گذشتم
دستار به سر زخم به دل باده شکستم
چون در به در يار به ميخانه رسيدم
صدها غزل از دوست ز پيمانه شنيدم
تا صبح ز هجرِ می و ميخانه نخفتم
تا صبح گِله از گردشِ ايام نگفتم
هر بار که رخ از نظر يار کشيدم
تنها شدم و دلبر و دلدار نديدم
هرگز نروم از سرِ خمخانه دگر بار
هرگز نکنم غفلت ديدار دگر بار
زين پس به غلامی در ميخانه بگيرم
کز غفلت ديدار دگر بار نميرم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
بهمن 10, 1398
سلام
استاد ارجمند
صدها غزل از دوست ز پيمانه شنيدم
دلنمیراد
تقدیمی : 🌈
گر قلم لوحی به نجوا لحظه ها
بابِ عرفانی گشا بر روی ما
دور از میخانه ، مطرب زندگی
زهره را یادی سماعی را نما
ولی اله بایبوردی
10 / 11 / 1398
🍃🍃🍃💐🍃🍃🍃
پاسخ
بستن فرم