🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 فرمان عشق

(ثبت: 5524) بهمن 28, 1396 

با لاتر از ذهن زمان
بر بلندای حادثه
روی شستت
نشسته باز یقین
درقامت قافت مرده تردید ،
در عرض عمیق
گام می زنی…
ضریب زلال آیینه ای!
در فهم باران
قــــــــــــــــدّ می کشی…
درتمنّاهای آبی
نگاهت به برف بلند
خورده پیوند،
به آیینه ات
شناسنامه ی زمین
دوبرگ نبود فقط
بی هیچ
متن ، متن
امتداد غنیمت خدا بود به من ،
چقدرآغوش حسرت
باز می کردمش
منشور شعر می شدم …
برای واژه ، واژه ی زلالش
همه ، جان
در سر راه
در دست عطش
گرفته ام
زلف گیرای پر تاب وتبش
به چکامه وچنگ
اگر روزبگشاید م نفس،
همه تبسّمم
می مانم بر گلان لب،
پلک نمی زنم
به فرمان هرگز !

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):