فطرت نیکان

« فطرت نيكان »
بر اقتدار1 خاك ، در رهگذار دوست
جانم هميشه درد كش از اقتدار اوست
اندر سر من از ازل، اين فكر روشن است
كز اقتدار اوست،كه فكر اندر اين كدوست
جانا ، سلامتـي كه بُوَد نعمتي بزرگ
با درد صحبتـم بر معبود2 ما نكوست
آزادي اي بشر ، همه جا مي برد تو را
اين رشته مي برد، بشر اندر ديار دوست
در اين زمانه ، صحبت نيكان نظر كنيد
بر هرچه نيكي است،اثر نقش دست اوست
نـشناختم ، طريقه ي دنياي حيله باز
دارم اميد بلكه شناسم ، طريق دوست
جانم زِ دست جور و جفاي تو شد تمام
بازم به فيض جور و جفاي تو آرزو است
خلق زمانه ، دانـش ما را نـمي خرند
اميد ما بر اوست،كه اين دانشم از اوست
بنگر نصيحت علما ، پيش خود پسند
آبست وآتشي ويكي سنگ ويك سبو3است
اهل جهان چو طعنه زنندم بر اين صفت
ما را اميد حكمت ولطف وصفات اوست
مردي كه اصل نيك وبد ازهم جدا شناخت
اين نيك بيني از ازلش4،جزء اصل اوست
جانا مزن تو دست جفا ، بر سر كسي
در وقت جرم آن بِِـكَند از سر تو پوست
بي عفتان به غيبت و تهمت زدن خوشند
عفت طريق اوست،كه در فكر آبرو است
جانا طريق نيكي و مهر و وفا بـجو
مهر و وفا به نزد همه نيك ها نكوست
اين انجمي1 كه مي نگري دور اين زمين
اينها چراغ راه ديگر مُلكها و هواي اوست
نقـش زمين و آدميان و گياه را
با دقت اَر نظر بكني ،نقش دست اوست
نظم جهان و گردش اين آب و خاك را
برگو تبارك الله ازاين نظم،ناز شست اوست
گرديدنت به روي زمين، لطف حق بُوَد
آن رفتنـت به زير زمين،نظم حكم اوست
آن صحّت2 و جواني و آن حُسن عاقبت
اول به ما بداده ،عجب نعمتي نكوست
تنظيم رأي ما نـشود عاقبت درست
از روزگار پيش همين بحث و گفتگوست
اجراي حكم مملكتي را دو شعبه است
اجراي آن زِ ملت و حكمش زِ شاه اوست
اطراف پرده ،ما همه گُم كرده ايم راه
راهي براي ما، به همين پرده دست اوست
هركس كه مَحرمي بشد از سِـر3 ذوالجلال4
اين محرمي است ،تربيت اين زِ سِـر اوست
اين نعمتي كه خوردي و پنداشتي زِ خود
بنياد خلقتش ، همه اكرام5 دست اوست
خود اي حسن،به فطرت نيكان نظر بكن
هر فطرت بدي به جهان، نيكش آرزو است
٭٭٭
1- جلال – جاه – توانا 2- خداي تعالي 3- كوزه 4- هميشگي – اولِ اولها
1- ستارگان 2- تندرستي 3- راز 4- صاحب بزرگي – صفت خداوند 5- انعام- احسان