🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قاضی القضات

(ثبت: 265771) آبان 30, 1402 

قاضی القضات
باز گویم شرح حال گربه ای بد ذات را
می نمودی سلب آسایش ز ما اوقات را

بی محابا میزدی بر هر در و دیوار چنگ
می ربودی دستپخت خانه زوجات را

چشم صاحبخانه را گر دور می دیدش دمی
وانگهی می ریخت بر هم کل تشکیلات را

هر چه صاحبخانه بابی از مدارا می گشود
می شنید از سوی گربه پاسخ هیهات را

صاحب آن گربه با خود اندکی تدبیر کرد
تا دهد شاید کمی تغییر آن حالات را

کرد دقت از میان راههای بیشمار
بلکه از خیرالامور اجرا کند اوساط را!

تخته ای و قیر نرمی شد تدارک وانگهی
کرد بر پاهای گربه محکم آن آلات را

دست و پای گربه اندر قیر و تخته گیر کرد
کرد بر رودی روان آن انکرالاصوات را

فکر او از دست گربه اندکی آسوده شد
کرد آغاز اندرون خانه تعمیرات را

تخته چون کشتی شدستی گربه هم کشتی سوار
زیر پا بنهاد کم کم کل ییلاقات را

حاکمی اندر مسیر رود در گشت و گذار
گربه را تا دید فورا کرد استنباط را

داد اخطاری و کشتی همزمان پهلو گرفت
خواند حاکم بر حضورش دفتر و خطاط را

طی حکمی صاحب آن گربه را کرده خطاب
بهر آزادی گربه داد دستورات را

داده ام بر دست گربه فرصتی در اختیار
وز پی آن شرح دادم کل جزئیات را

دست خود را گر نمایی زین سپس از پا خطا
نیست ممکن تا کنی جبران آن مافات را

حکم خود بر گردن آن گربهک آویز کرد
کرد از بندش خلاص آن مایه آفات را

دید دهقان در شبی تاریک آن بی چشم رو
داشت اندر گردنش گویا یکی سوغات را

بی اجازت باز وارد بر حریم خانه شد
مثل سابق همچنان تکرار کرد عادات را

با تقلا بند را تا باز کرد از گردنش
دید حکم آشنای قاضی القضات را

پای حکم گربهک چون مهر قاضی را بدید
داد بر اموات ایشان ذکر هر صلوات را!

وه چه صلواتی که هر یک مثل پتکی جانگزا
اندرون گور لرزانَد دل اموات را

بند و زنجیری نهد بر پای ما یک لا قبا
می گذارد باز دست گربه ی الواط را

وای بر من تاکنون این گربه دستوری نداشت
حال آوردست حکم حاکم شامات را

دسترنج ما رعیت را کند تاراج تا
پر کند انبان خود از گندم و غلات را

شهد شیرین را کشد بر کام و بر ما میدهد
وعده ای از نهرهای تحتها الجنات را!

ای “یگانه” از زبان تلخ بدخواهان نرنج
می خراشد سنگ بدگوهر رخ مرآت را

دارم اکنون چشم یاری از بزرگان ادب
قافیه تنگ آمد آخر بافتم طامات را

#امیر_وحدتی_یگانه

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نقدها
  1. سلام و درود

    زیباست فقط به نظرم چند مدل قافیه در شعر نِمود پیدا کرده

    یک مدل ذات، هیهات

    یک مدل با ات جمع الحاقی آمده مثل

    تشکیل+ات
    زوج+ات
    احوال+ات
    تعمیر+ات

    برخی به صورتِ جمع مکسر عربی

    موت = اموات
    جنت = جنات
    قاضی= قضات

    و بعضی نیز قافیه آوایشی‌ست
    مثلِ

    استنباط
    خطاط
    الواط

    که باعرض معذرت به نظرم نیاز به تجدیدنظر دارد

    (صَلَوات) نیز چه در قافیه چه در متن شعرتان به نظرم نمی‌گنجد مگر صَلَوات را صَلْوات بخوانیم که همانطور که اشراف دارید کلمه‌های عربی با تغییر اِعراب یا وجود خارجی ندارند یا معنای دیگر و چه بسا معنی بدی پیدا می‌کنند البته شایدم اشکال از عدم درست‌خوانی حقیر باشد!

    هرچند کلمه سوقات و سوغات هر دو درست است اما سوقات ترکی‌ست و سالیان درازست که دیگر با ق نوشته نمی‌شود

    سلامت باشید

    • عرض ادب و احترم جناب دکتر لاهیجی گرانقدر. از تذکرات ارزنده تان سپاسگزارم.
      بعلت طولانی شدن داستان در واقع قافیه کم آوردم و مجبور شدم هر طور شده قصه را بپایان برسانم.
      اگر مقدور باشد قصد بازنگری دارم.
      سوغات اصلاح گردید. صلوات هم با سکون ل خوانده میشود.
      دارم اکنون چشم یاری از بزرگان ادب
      قافیه تنگ آمد آخر بافتم طامات را

نظرها
  1. غلامحسین جمعی

    آبان 30, 1402

    درود و سپاس بر استاد بزرگوارم جناب وحدتی

    دستمریزاد بزرگوار زیبا و قابل تامل و دوست داشتنی است

    برایتان بهترین هارا آرزو دارم

    🙏🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️❤️

    • عرض سلام و ارادت جناب استاد جمعی. از حسن نطرتان سپاسگزارم.
      دارم اکنون چشم یاری از بزرگان ادب
      قافیه تنگ آمد آخر بافتم طامات را

  2. طارق خراسانی

    آبان 30, 1402

    سلام‌و‌درود‌

    دوست ادیب و گرانمایه جناب دکتر لاهیجی تذکرات بجا و لازمی را در مورد این اثر زیبا داده اند

    در پناه خدا 🌱👏🌹🌹🌹🌹🌹🌹👏🌱
    در پناه خدا

    • عرض سلام و احترام بر استاد طارق خراسانی و از همراهی تان کمال امتنان.
      دارم اکنون چشم یاری از بزرگان ادب
      قافیه تنگ آمد آخر بافتم طامات را.

  3. صفا یغمایی

    آبان 30, 1402

    درودتان جناب وحدتی عزیز
    قصه‌ی زیبائی‌ست
    موفق باشید.
    🌺🌺🌺

    • عرض سلام و احترام دارم خدمت استاد یغمایی و همراهی گرمتان را قدردانم.
      دارم اکنون چشم یاری از بزرگان ادب
      قافیه تنگ آمد آخر بافتم طامات را.

  4. علی معصومی

    آبان 30, 1402

    درودها بر شما
    جناب یگانه نازنین
    🌹🌿👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا