🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قهوه ی نگاه

(ثبت: 235973) بهمن 15, 1399 

قهوه‌ی نگاهت

اگر احساس من در قلبت، ارزشمند می‌افتاد
کنار قهوه ی تلخ نگاهت،، قند می افتاد

اگر همسایگی، با چشم های تو، میسر بود
اگر تصویر تو، هر دفعه با لبخند می افتاد

تماشایت، دگر در انحصار چشم هایم بود
اگر این آرزو، با عشق و تو، هم‌بند می افتاد

من هر فالی گرفتم تا ببینم،”دوستم داری”
شدیدا حس‌ و حال حافظ، آنجا گند می‌افتاد

چه حالی میدهد یکدفعه “میم مالکیت” را
ببینم بعد از اسم من فقط پسوند می‌افتاد

چرا سهم ‌من ‌‌از گلخندهایت، تا کنون ‌هیچست
مگر یک‌ وعده‌ لبخندت، برایم‌ چند می‌افتاد؟

چه شد باور نداری عاشقیهای مرا‌، ای یار
چرا هر صحبت من اولش، سوگند می‌‌افتاد

مقصر نیست این شاعر، اگر اینگونه گردیده
که با سوگ سیاوش شعر او مانند می‌افتاد

هجوم عشق را، از سمت من یکروز میبینی
که هر رخداد احساسی، شب ‌اسفند می‌افتاد

علی سلطانی نژاد

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. مدینه ترکاشوند

    بهمن 15, 1399

    درودها بسیار زیباست
    پویا و برقرار باشید
    🙏🙏🌼🍁🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا