🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ما که جدی نمی گیریم ؟

(ثبت: 249125) تیر 20, 1401 

 

ما که جدی نمی گیریم
اشكاي مادرائي كه
دسته گلهاشون تو صحرا خشك شدن
و نگاه گلها رو
تو قابِ عكسا می بينن

ما كه جدّي نمي گيريم
نگاهِ مردم كم پول و
كه نظمِ ميوه ها رو
رو طبق ها مي بينن
و تصاويري كه از رنگاي زيباي هلوها
توي ذهنا مي كشن

ما كه جدي نمي گيريم
سقف سوراخِ خونه
صداي شِرشِر آب از لبِ بوم
كه تويِ جايي بنامِ حياطِ منزلِ مسكوني
داره آب مي ريزه

فضاي سبزِ خونه
كه پُر از خار و خَسِ
انگار از اين هوا هم
دائم داره خاک می ريزه

تو نگاهِ مادرا رو باز نگاه كن
تا بلنداي نگاهو خوب ببيني
و به دستاي ضخيم باباها بازم نگاه كن
تا شايد از زيرِ آستيناي وصله دارِ بابا
پينه هاي دستاشو بازم ببيني

دستاي رفتگرِ پير رو نگاه كن
كه با جاروهاي خستش
قد و بالاي خيابونهاي شهرو مي تكونه
و هزار بار كاغذائي كه ما ريختيم
با تمامِ پوستِ ميوه ها كه خورديم
جارو كرده

ما كه جدي نمي گيريم
كارگري كه با لباسِ كارِپارش
به كنارِ ساختمونِ سنگيِ ما تكه كرده
و نمي دونيم كه دستايِ نجيبش
آجراي سقفِ خونه هاي مارو بالا كرده
و هميشه خستگي هاي زيادي رو
به جُونش مي خريده

ما كه جدي نمي گيريم
نگاهِ منتظر پيرزنائی
كه كنارِ يه خيابون , تنها موندن
بچه هاي پايين شهر
كه تو تن پوشِ پُراز وصله هاشون
بي غذا موندن

ما كه جدي نمي گيريم
سقفاي ريخته ی خونه هاي پس كوچه هامونو
كفشاي بزرگ تو پايِ بچه هاي شهرا مونو
شلواربي رنگ به پاي جَوُناي كوچمونو
چادراي رنگ پريده به َسرِ دخترا مونو

ما كه جدي نمي گيريم
آه سرد پيرمردي كه با دستاي خالي وارد خونشون ميشه
و حرارتي كه از تنورِ احساس مي بينه
و خجالتي كه از بزرگ و كوچيك مي كشه
مي ره تا تو دوداي سيگارِ ارزون گُم كنه
تمامِ خاطره هائي كه ديگه گرون شده

زناي همسايه روي پله ها
سبزيهاشونو با هم پاك مي كنن
قصه ی قديم قديما مي گن و
غمها رو با خنده حلوا مي كنن

خنده هايِ تلخِ اين همسايه هاست
كه با پوزخند به همه سيرشده ها پيغام ميدن
از همين كوچه ی تاريك مي گذرن
چراغائي كه تو شبها نور ميدن

اون روزا وقتي آب از جوب تو كوچه ولو مي شد
چون خونه ها مون تو گُود بود واردِ خونه مي شد
ديواراي خيسِ كوچه هميشه يادمونه
سقفاي سوراخ خونه ها بازم يادمونه

توپِ سوراخي كه باد از بالا ها آورده بود
عصرا توي اين كوچه شادي بچه ها مي شد
وقتي هم كه مدتي توپ نمي اومد اين ورا
يا الك دو لك يا گُرگَم به هوا بازي مي شد

بچه ها اگر تو اين کوچه بياين
يادتون مياد شباي جبهه رو
شباي تاريك و تنهائي و خشم
اشكهاي ريخته تو اين خاكريزارو

اگه دستمالِ غذائي هم دارين
زود بدين تا دير نشه پروازتون
پيش سفره هاي رنگين نشينيد
شبا يادتون نره گشنگي تون

توي روزهاي پُر از تشنگي مون
يادِ استخراي شهرا افتاديم
لبِ كرتاي پُر از نيزارو خار
تشنه يادِ رودِ پر آب افتاديم

وقتي كه قمقمه ها از تشنگي مي افتادند
ياد تشنگيِ يارانِ حسين زنده مي شد
حَنجرو گلوي بچه ها ديگه خشك شده بود
خونِ حَنجرِ حسين و بچه هاش تازه مي شد

رو لباي بچه ها
جاي خنده مي شِكُفت
نغمه ی نيايش و سوزِ عطش
چهرشون از تشنگي سپيد مي شد
مثلِ ماهِ شبِ چارده توي دشت

دستاشون رمق نداشت تا برداره
قمقمه هاي خالي رو از زمين
شايد هم اگر كمي آب مي رسيد
نمي خوردن مي رهيدن از كمين

ما كه جدي نمي گيريم
خونه هايي كه برايِ ديدنش
سررو تا زانو بايد خَم ببيني
با گذشت از توي كوچه هاي دالون دالونش
ديواراي خونه رو هميشه با نم ببيني

دنبالِ كليد زنگ بِگردي تا گُم نكني
ردِ جاده هاي تاريكِ شباي جبهه رو
وقتي كه با سنگِ كوچيك در زدي تو تاريكي
ميشنوي هِق هِق بچه هاي اين خاكريزارو

صداي صاحب خونه از پشت دَر دَر مي زنه
مي گه اي بي درداي اين زمونه
از همين كوچه ی تاريك و نمور روشن مي شه
كوره راههايي كه فردا پيشتون باريك مي شه

كوچه هايي كه پُر از خار و خَسِ
خونه هايي كه با كاهگِل اطاقاشون قفسه
ديوارش خيس شده از نعمت بارون خدا
سقفاشون از نبود اندود و قير مُخمّصِه

شبِ عيدا كه مي شه
بوي سرخ كرده ی ماهي تو هوا فراوونه
بچه ها با شادي شون دنبالِ توپا مي دون
شايد امشب يه كسي
ظرف غذايي بياره تو اين خونه

ما كه جدي نمي گيريم
اضطرابِ جسم لاغرِ كسي رو
كه با درداي نداشتن و نخوردن
لباسِ عمرِ خودش رو پاره كرده
براي درمون زخم كهنه ی چند ساله هاشون
غيرت تمام نامرداي شهرو جارو كرده
ما که جدّی نمی گيريم…………

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. عظیمه ایرانپور

    تیر 20, 1401

    درود بر شما🌿

  2. طارق خراسانی

    تیر 20, 1401

    سلام

    چه باید کرد با بیداد دوران ؟

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿

    • هزاران سلام و سپاس تقديمتان استاد گرانقدر
      على رغم وجود ناعدالتى هاى جارى كه از دورانهاى ستم شاهى تا كنون ، خط ستم بر چهره ى ناتوانان كشيده است و هر روز شكاف فقر و غنا افزونتر مى گردد ، تنها دلخوشى يك يك ما آن است كه با نامردمان همسو نباشيم و آلوده ى گرايشهاى خودخواهانه نگرديم
      بهترين مبارزه عليه بيداد ، دادگرى و تهذيب نفس و بيان حقايق است

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا