🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 من از تو عُذر می خواهم :

(ثبت: 227724) خرداد 20, 1399 
من از تو عُذر می خواهم :

 

🔰🔰🔰

سلام, ای مهربان,.. ای نازنین,.. ای در زمین , ماهم …
من از تو , عُذر میخواهم .

اگر, در سینه دَم سردم .. شرار ِ ” آه ” گُم کردم …
اگر در خویش می گردم , تو را ,من , راه گُم کردم .

هوایی می شوم گاهی که از نُه تویِ پندارم , مَرا یک بَند می خوانند …
نمیدانم خُدا در جلدِ من تب کرده است امشب …
و یا دارند در آذرگُشَسبِ قلبِ من , زَرتشت هایی زَند میخوانند .

نمیدانم پریشان خاطرم اکنون نَمکسودِ کُدامین حسِ مجهول است …
نمیدانم چه مرگم هست ؟؟

دلم در حَسرتِ شعری تغزّل طعم ,می سوزد ..

چهل سال است , دارم در میان ظُلمتِ یَلدایِ تنهایی خود “مهتاب” می بافم …
چهل سال است , دارم در سرابِ پیش رویم قطره قطره ” آب” می بافم …
چهل سال است علافم…
چهل سال است .. هر شب در میانِ آرزوهای بیاتم , تار و پودِ خواب می بافم .

دَرونم معرکه گردان طوفان هاست …
نگاهم را مُقدّس غفلتی امشب به سمتِ ماه , ..هُل دادست …
نه آن ماهی که مِغناطیسِ ماهی ها و مَرجان هاست .

بلوطی خُشک و بی برگم …
چه فرقی میکند اینکه پس از مرگم
شرّارم را کُدامین کوره استقبال خواهد کرد …
و یا اینکه کُدامین بیدلِ افسرده ای , با حس و حالم , حال خواهد کرد .

مَنی که بی سر و همسر …
مَنی که روزی آخرسر .. تَهِ چاهِ تِهمتَن دام می میرم …
چرا باید هراسان باشم از بالا بلندِ کوهسارانی که وحشت را سرِ راهم درون چَشم میکارند …
اگر امروز بنشینم , و ریگ از کفش برگیرم .

مَنی که قصدِ آن دارم , نقاب از خاطرِمَخدوش بردارم …
حرامم باد ,اگر دست از سرِ این لَذّتِ خاموش بردارم .

چه بسیارند آنهایی که ما را بی تَوقّع دوست میدارند …
چه بسیارند آنهایی که ما را تا طُلوعِ فُرصتِ دیدار .. در یک صبحِ دیگر بار …
تمامِ ثانیه ها را دَخیلِ چشم می بندند .

به من , اثباتِ بی دینیِ آدمها ندارد ربط …
مرا با رسمِ آدمها نباشد جنگ .

به من , ربطی ندارد اینکه دیروزِ تو را حِرصِ کُدامین دیو, بلعیدست…
به من , ربطی ندارد اینکه فردا را , چگونه روز خواهی بافت .
چرا باید که در جـاسـوسـیِ هم, مُتّهم باشیم …
بیا امروز را , هَم سُفره ی امروزِ هم باشیم ..

خُدا شاهد,, , به قدرِ لرزشِ یک آهِ دَم کرده …
به قدرِ خلسه ی یک بُهتِ سنگین سر … اگر بختم امان میداد …
” زمینم ” را سَوا از “عَرش” می کردم…
” نگاهم ” را … میان ( مَسجد و میخانه ) یکسان ” فَرش” می کردم .

مرا تکلیف , همچون شب چراغِ ماه , تابان است .
مرا تکلیف آسان است .

اگر در زاد روزِ من …
اگر در زادروزِ تو …
پدرهامان, نفس های زمین را با نهالی چاق میکردند ,..
کویرِ لوت, گیلان بود .

اگرچه سخت جانکاه است …
من از تاریکی آن اژدها چاهی که یوسف را فرو بلعید, دانستم …
بَسا چاهی که خود ایمن ترین راه است .

مَنی که کوله باری از جنینی تا چهل دارم …
مَنی که زیرِ شهرآشوبِ جسمم ,کاوه ای از جنسِ دل دارم …
مَنی که یک زمان سبزم …
مَنی که یک زمان زردم …
مَنی که مِهرآیینم …
چرا در “چشمِ بُستان طاق ِ حوّا “, برقِ آدم سوزِ یک آزَرم را آذین نمی بینم….
چرا بر شاخسارِ شاه توتِ فهمِ اکنونم نمی رویم …
چرا, آویخته از سقفِ سعدآبادِ صبرم روشنای چلچراغی نیست …
چرا روشن ضمیری راهپوی کوچه باغی نیست .

چرا فهمی , شعورم را نمی تابد …
چرا اندوه بیدارم , نمی خوابد …

بگو در گوشِ من اِی شاعرِ در من زمین خورده …
بگو با من , .. رَمه دُزدان .. کُدامین نسبتِ هم سُفره گی با نیمروزِ کدخُدا دارند …
بگو با من , چرا سگ های آبادی که در درّندگی هارند…
برای پاسبانی از کُدامین گله ها , تا صبح بیدارند .

بگو با من , چرا گوشی به غمخواری ندارد تابِ همدردی …
بگو با من , چرا در چشم هایی که دهان بازند , .. نوری نیست ؟…

کُجایی , ای زمان زادِ فروغِ فکرِ فرداهای دور از دست های من…
بیا .. ” نوروز ” را در روزهای نخ نمای عمرِ من شیرازه دوزی کن …
بیا, در چشمِ ویلاباغِ من , نارنج کاری کُن , حضورت را …
بیا , .. بشکن , عبورت را .

بیا در کوچه باغِ لحظه های دِنجِ اکنونم .. قناری .. باش …
بیا با من بهاری باش …

بیا بر تختِ جَم بنشین …
بیا میراث دارِ طشت ِ خون آغشته ی حَلقِ سیاوش شو …
بیا بر ” مَسندِ” آن والیانی که .. ” خُدا را”.. داغ کوب ِ چینِ پیشانیِ خود کردند .. آتش شو …

اگر کورم ..
اگر لالم …
اگر در مَعرفت کالم ..
بیا ای هم نفس , ای شاعرِ شبهای بی مهتاب …
بخوان در گوشِ من شعری , که بیدارم کُند از خواب .

بچین از شاخه های تاکِ طبعم خوشه های شعرِ قرمز را …
بیا , تعدیل کُن , .. تغییر دِه .. معنای هرگز را .

بیا در من , شراب انداز …
بیا , .. نومیدی ام را , .. جمع کن .. در جوی آب انداز …

بیا ای بختِ آسانم …
من از آمیزش “شمشیر” با “قُرآن” هراسانم…
اگرچه دیر می ترسم …
من از این مُرشدانِ پیر, می ترسم …
من از چسباندن ” الله ” روی ِ تیغه ی شمشیر می ترسم …

چه می شُد ؟ .. نور را .. بی واسطه .. از چِشمه ی خورشید می خوردیم …
چه می شُد؟؟ , در پناه سایه سارِ لحظه هامان , لااَقل بودای خود بودیم …

پُرم از چارقُل هایی که هر شب , مادرم .. خواندست …
همه ذِکرِ قُنوتِ مادرم این بود :
.
زمان را , .. رو به تاریکی …
زمین را, .. رو به ویرانی …
خُدا را, .. سمت خونخواری .. نمی بُردیم …
اگر .. روزی .. سه وَعده .. مثلِ نان “امید” می خوردیم …
.
.
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌

 

 

 

نظرها 17 
  1. علی معصومی

    خرداد 20, 1399

    بیا ای بختِ آسانم …
    من از آمیزش “شمشیر” با “قُرآن” هراسانم…
    اگرچه دیر می ترسم …
    من از این مُرشدانِ پیر, می ترسم …
    بسیار زیباست👏👏👏👏🌿🌺

    • سلام و عرض ادب خدمت جناب معصومی عزیز
      خیلی خوش آمدید مهربان
      سپاس از حضور ارزشمندتان

      🙏🌹🙏

  2. موسی ظهوری آرام

    خرداد 20, 1399

    سلام جناب بختیاری
    از شما تقاضا دارم کتابی در مورد وزن نیمایی برای دوستداران این قالب شعری معرفی نمایید یا در صورت امکان مقاله ای آموزشی ارائه دهید

    • سلام و عرض ادب جناب ظهوری عزیز
      خیلی خوش آمدید بزرگوار
      و سپاس از حضور ارزشمندتان
      ببینید جناب ظهوری , تا این لحظه ( تا آنجایی که من خبر دارم ) هنوز هیچ کتاب جامعی نه تنها در مورد عروض نیمایی , بلکه در مورد فرم شناسی نیمایی نداریم . و مهمترین عاملی که باعث شده است شعر نیمایی در حاشیه قرار بگیرد و کمتر مورد توجه عموم باشد , دقیقن همین موضوع است . یعنی علاقمند به شعر نیمایی داریم , ولی مرجعی که بتواند به بی شمار پرسش های این علاقمندان در این خصوص پاسخ بدهد نداریم . علاقمندان خودشان را برای شناخت شعر نیمایی به هر دری می زنند ولی هیچ دری چارطاق به رویشان باز نمی شود . و چون پاسخی برای پرسش های خود نمی یابند , دلسرد شده و به قالب های دیگر روی می آورند و یا اگر نیمایی هم میگویند , بدون شناخت و بصورت تقلید از آثار شاعران نسل اول و دوم نیمایی صورت می گیرد .
      شعر نیمایی , اوج شعر کلاسیک است . یعنی تمام پتانسیل های بالقوه ی , بالفعل نشده ی شعر کلاسیک طبق تئوریهای نیمایوشیج باید در شعر نیمایی بالفعل شود . ولی با ظهور احمد شاملو و گرایش عمومی به نثرسروده ها بخصوص سپید , آن حرکتی که نیمایوشیج شروع کرده بود بعد از شاعران نسل اول و دوم نیمایی متوقف شد و برای کاربردی کردن تئوریهای نیما اقدامی صورت نگرفت .
      و اما شما بزرگوار در مورد عروض نیمایی پرسیدید . ببینید , ما از عروض آریایی به عروض عربی رسیدیم و از عروض عربی به عروض نیمایی .
      ابوریحان بیرونی در جلد اول کتاب تحقیق ماللهند صفحه ی صد و یک تا صد و شانزده به صراحت میگوید که عروض عربی ( یعنی همان عروض خلیل ابن احمد فراهیدی ) از عروض آریایی پیش از اسلام اقتباس شده است . حالا بماند که خلیل ابن احمد فراهیدی طبق برخی روایات ایرانی ست و طبق برخی روایات دیگر او را عرب میدانند . باز هم توی پرانتز اشاره کنم که ( قبل از اسلام , زبان ما فارسی میانه بود . الان زبان ما فارسی نو است . آنزمان فارسی میانه را با خط پهلوی می نوشتیم , ولی از دو قرن بعد از اسلام فارسی نو را با خط موسوم به خط عربی شروع کردیم به نوشتن / پرانتز بسته )
      خلیل ابن احمد فراهیدی با اقتباس از عروض آریایی که وزنی موزیکال داشته با تکیه بر افاعیل عربی آمد و نظم جدیدی به آن عروض داد که تا همین لحظه شاعران هم در زبان فارسی و هم در زبان عربی با تکیه بر عروض خلیل ابن احمد دارند شعر میگویند .
      با ظهور نیمایوشیج این تئوریسین بزرگ معاصر , عروض خلیل ابن احمد فراهیدی دچار یک درگونی ساختاری شد . یعنی نیما آمد از حجم آن کم کرد ولی کارایی آنرا بالا برد .
      ببینید جناب ظهوری عزیز, نیمایوشیج چشم انداز را ترسیم کرده . ولی برای رسیدن به آن چشم انداز , قواعد مورد نیاز را به ما تحویل نداده . متاسفانه این تئوریسین بزرگ بعد از دچار شدن به بیماری ذات الریه , عمرشان به دنیا نبود و با درگذشت ایشان خیلی از پرسش ها بدون پاسخ ماند .
      ببینید , ما داریم از نیمای تئوریسن صحبت می کنیم , نه از نیمای شاعر . نیمای شاعر در حد و اندازه ی نیمای تئوریسین نیست . تمام شاعران نیمایی تا این لحظه هنوز در ابتدای چشم اندازی هستند که نیمای تئوریسین ترسیم کرده . حتی نیمای شاعر هم قدم های زیادی در آن مسیر برنداشته . سهراب و اخوان و مشیری و فروغ و مصدق و غیره , آنها هم در ابتدای آن مسیر منتهی به آن چشم انداز ترسیم شده هستند . اگرچه اخوان قدم های محکمتری نسبت به دیگران برداشت . اگرچه سهراب و مصدق در فرم دهی به بندها اهتمام خوبی ورزیدند .
      عروض نیمایی که اوج عروض خلیل ابن احمد فراهیدی ست . تا تکمیل شدنش نیاز به اهتمام شاعران نیمایی دارد . ولی امروزه شعر نیمایی بعد از ظهور چند ستاره ی پرفروغ , به حاشیه رفته است .
      از سال 90 , فرمشناسی شعر نیمایی را در دستور کار خودمان قرار دادیم . خدارا شکر امروزه در مورد ساختار شعر نیمایی هیچ مشکل فرمشناسی نداریم .
      و اما در مورد چگونه مدون کردن عروض نیمایی
      طبق چشم اندازی که نیما ترسیم کرده , و در این چشم انداز چنین ترسیم شده که شعر نیمایی باید مثل نمایشنامه ” پرسونا ” بیافریند , تا هر شخصیت با هنجار طبقه ی خودش و فرهنگ خودش صحبت کند , رسیدن به این خواسته مستلزم شناخت در دو چیز است . 1- اولی/ شناخت فرمی 2- دومی / استخراج گوشه های گریز وزنی و دوربرگردانهای وزنی
      همانطور که قبلن اشاره کردم امروزه ما به شناخت فرمی رسیده ایم , پس در مورد اون اولی مشکلی نداریم .
      ولی در مورد دومی . فعلن داریم روی گوشه های گریز و دوربرگردانهای وزنی کار می کنیم .
      البته من متوجه هستم که منظور شما از ( وزن نیمایی ) که به آن اشاره کردید , همین وزنی که امروز در شعر نیمایی در همین مقدار راهی که در مسیر چشم انداز طی کرده می باشد .
      متاسفانه بنده فقط شب ها فرصت کمی برای وبگردی دارم . ولی سعی می کنم چنانچه حوصله و دل و دماغی باشد در پای برخی اشعار نیمایی در خصوص وزن نیمایی هر دفعه اشاراتی داشته باشم .
      باز هم ممنونم از حضور و دغدغه ی ارزشمندتان
      . 🌹🙏🌹

      • موسی ظهوری آرام

        خرداد 21, 1399

        سلام
        بی نهایت سپاسگزارم از وقتی که صرف فرمنودید و مطالب ارزنده و راه گشایی که ارایه دادید همانطور که فرموده اید متاسفانه منبع جامعی در این مورد وجود داردذ ان شا ا..با شناختی که از شما دارم توانایی چاپ کتابی ارزشمند در این مورد را دارید

  3. حسین شیرکوند

    خرداد 20, 1399

    👏👏👏
    🌹🌹🌹

    • درود و عرض ادب جناب شیرکوند گرامی
      خیلی خوش آمدید
      ممنونم از حضور پرمهرت
      🌹🙏🌹

  4. فریبا نوری

    خرداد 20, 1399

    بیا .. ” نوروز ” را در روزهای نخ نمای عمرِ من شیرازه دوزی کن …

    درودهای بیکران بر این قلم استادانه که در اوج شعر و شعور و فرزانگی است

    و درودهای بیکران بر استاد گرامیم

    🌹🌹🌹🌹🌹

    • سلام و عرض ادب خدمت مهربانو نوری گرانمهر
      خیلی خوش آمدید بزرگوار
      نظر لطف شماست
      البته همانطور که خدمت جناب ظهوری عزیز عرض کردم . شعر نیمایی با تمام داشته هایی که امروزه دارد در ابتدای مسیر منتهی به آن چشم اندازی ست که نیمایوشیج ترسیم کرده . در پیش روی شاعران نیمایی هنوز راه نرفته ی زیادی مانده
      متاسفانه در شعر نیمایی بیش از سی سال است که قدمی رو به جلو برنداشته ایم .. و ذهنیت شاعران ما از شعر نیمایی اینگونه شکل گرفته که شعر نیمایی همین است که الان دارد سروده می شود و یا همانکه سهراب و اخوان و مشیری و مصدق سروده اند .
      با اینکه اخوان توانست در یکی دو شعرش پرسونا بیافریند ولی پرسونایی که با گریز از وزن همراه باشد را هنوز شاهد نبوده ایم . و در طول چند دهه ی گذشته ما کار مهمی در شعر نیمایی که به بالفعل شدن توان بالقوه اش بینجامد انجام نداده ایم .
      ممنونم از اینکه همیشه با مهربانی دلگرمی میدهید و نور امید می بخشید
      و سپاس از حضور همیشه ارزشمندتان
      🌹🙏🌹

  5. علی سیاوشی

    خرداد 20, 1399

    درود جناب بختیاری
    اولا همین یک شعر سند شاعری را بنام شما زد شش دانگ .
    دوم اینکه نمیدانم یا شاید میدانم وقتی شعر شما را خواندم هر چه جلوتر رفتم حالم دگرگونتر شد تا بغض تکمیلش کرد بخشی از خویش را در شما یافتم که این همان حس مشترکی است که هم نسلان من و شاید شما اگر حوالی 40 و پنجاه باشید ، داریم .
    عزیز من ما هزار قناری در گلو داریم بی آنکه فرصت چهچهه داشته باشیم نه اینکه فزصت نداریم اجازه فرصت و بروز خواندن نداریم . سینه ها مان دشتهایی فراخند که کشتی مرغوب در آن نکاشتند بل فراخنای سینه مان مجالی برای ابتذال و روز مرگی شد .
    ببخشا عزیز اگر گوش مفتی یافته ام و از بی مخاطبی و بی مستمع صاحب ذوقی به گوشه عزلتی خمیده و در بر خویش و کسان بسته ایم که نه حرفمان را می فهمند ونه حرفشان می فهمیم و این شکاف و گسل بین نسلی
    غم عالم را همه بارمان کرده و لوک مست سر قطارمان ساخته . دریغا که آن چه را که می خواستیم نشد و آنچه را که هست پسند ما نیست و درین میانه غریب غربت زده ای شده ایم که نه در شهر و دیار خود علقه ای داریم و نه در غربت واقعی دلمان قرار می یابد . در هروله ای مدام گیر افتاده ایم و نه پای پیش داریم و نه آبروی پس اندوخته ایم . با تک تک بندها و مصرعها و جملات آکنده از شعورتان هم ذات پنداری کردم ، حتی نه هم ذات پنداری که در بسیاری از فرازهای آتشین شعر سحارتان دیدم که جانا سخن از لبان ما میگویی .
    با این ترهات میتوان جنابتان را نماینده و سخنگوی این نسل در خود خزیده دانست که به علت طبع روان و جادوی زبان و فخامت گفتار ارزنده تان مطالبه حق خواهی و شنیده شدن صدای خفه شده مان را به نکوترین وجه خواهید توانست و با همین شعر شاهکار بشکوه استوار قدم در این وادی گذاشته اید .
    پوزش از درازای سخن و سر بردن حوصله ارزشمندتان .
    پدرام و پیروز و تندرست مانید .🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀

    • سلام و عرض ادب جناب سیاوشی عزیز
      خیلی خوش آمدید بزرگوار
      ممنونم از اینهمه بزرگواری و بزرگمنشی
      برگ سبزیست تحفه ی درویش
      متاسفانه جهان ما , یک جهان گل و بلبل نیست
      وظیفه ی ما شاعران هم پیچاندن نسخه برای درمان نیست
      ما فقط وظیفه مان این است که با تخیل و تصویرپردازی هایمان چهره ی خوب یا پلید آنچه با آن در محیط و جامعه روبرو هستیم را طوری ترسیم کنیم تا جامعه شناسان و مردم شناسان و روانشناسان و سیـاستـمدرانمان و دیگران در هر حوزه ای که هستند یا دلگرمی بگیرند و یا چاره اندیشی کنند .
      درمان , با من شاعر نیست
      ولی
      به نمایش گذاشتن دردها و کمبودها و کجی ها , با من شاعر هست .
      همچنین وطیفه ی من شاعر هست که در اوج بدبختی ها , امید را در دل جامعه زنده نگه دارم .
      بخصوص در جامعه ی ایرانی که از دیرباز , شعر با زندگی مردم گره خورده است . و بقول استاد هوشنگ دولت آبادی , که می فرماید استناد ما ایرانیان ( در هر زمینه ای خوب یا بد ) به شعر شاعرانمان هست نه به سخنان فیلسوفانما ن
      باز هم ممنونم از حضور پر از محبت
      و
      دغدغه های ارزشمندت
      🌹🙏🌹

  6. سپیده طالبی

    خرداد 20, 1399

    سلام و عرض ادب استاد گرانمهر
    نیمایی های شما از نظر من بینهایت زیبا و جذاب هستند
    بارها و بارها این نیمایی درخشان تان را خوانده ام و لذت وافر برده ام
    و خدایم را شکر میکنم که با شما و دانش و معرفت و قلم زیبایتان آشنا شدم
    دست مریزاد و درودتان باد🌺

    • درود بر مهربانو سپیده طالبی گرانمهر که چراغ شعر نیمایی را در دوران افول آن روشن نگاه داشته
      شما لطف دارید خانم طالبی ارجمند
      به هر حال , ما هم وامدار تجارب شاعران خلف هستیم
      و امیدورام به تجاربی برسیم که برای شاعران نیمایی بعد از خودمان کارساز باشد.
      حضورتان ارزشمند است
      و نظر لطف تان امید دهنده

      🌹🙏🌹

  7. محمد یزدانی

    خرداد 21, 1399

    درودها شاعر اندیشمند .
    جناب شادان شهرو بختیاری .
    نیمایی بسیار ارزشمندی خواندم
    وا گویه ها یی با پیگردهای تاریخی اندوه بار و البته حماسی یاد آور اشعار بزرگ شاعر دوران ها مهدی اخوان ثالت. تا یادم نرفته است وظیفه ای به انجام برسانم .در این سطر مشکل تایپ وجود دارد .
    تو را حِرصِ کُدامین دیو, بلعدیست…
    پیروز و پاینده 💐

    • درود و عرض ادب جناب یزدانی گرانمهر
      خیلی خوش آمدید بزرگوار
      ممنونم از نگاه پر از مهرتان
      شادروان اخوان ثالث از ارکان شعر نیمایی بودند . شعر نیمایی بدون اخوان مثل چادر بدون تیرک بود
      قسمتی از مسیر شعر نیمایی توسط اخوان هموار شد
      ما در جاده ای قدم میزنیم که او سنگهایش را برداشته است .
      روحش شاد
      یادش گرامی
      و سپاس از حضور ارزشمندتان . و ممنونم از توجهتان , سر فرصت ویرایشش می کنم , باز هم ممنون 🌹🙏🌹

  8. مینا یارعلی زاده

    خرداد 21, 1399

    درود و مهر استاد گرانقدر
    ابتدا حضورتون درین محفل نیک ادبی را تبریک عرض می کنم به شعر پاک بسیار خوش آمدید، وجود شاعران مصمم و اندیشمندی چون شما درین وب سایت باعث افتخار و مباهات است.
    شعر نیمایی شما حکایت از ادیبی چیره دست، نیک اندیش و بسیار زیبا قلم و پرتوان دارد، درین عصر و زمانه ای که متاسفانه خواننده معمولا بسیار عجول است و فرصت برای خواندن شعر طولانی ندارد، فقط آثاری امکان خواندن و همراهی پیدا می کنند که از جان و دل شاعر زاده شده و همزادپنداری با مخاطب را به همراه داشته باشد و این اثر فاخر ، دلنشین، با واژگان و آهنگی جاندار، ازین حیث سرآمد و بسیارستودنی است، اثرتون به تکرارها نیز خواندنی و ناب است👏👏👏👏
    با اشتیاقی افزون، چشم انتظار دیگر آثار تون خواهیم بود🙏

    نویسا و مانا باشید به مهر
    درپناه حق🌹🌹🌹

    • درود و عرض ادب خدمت مهربانو یارعلی زاده گرانمهر
      خیلی خوش آمدید همتبار
      ممنونم از نظر لطف و سپاس از بزرگمنشی تان
      باعث افتخار است که در جمع دوستان شعر پاک باشیم
      در اشعار طولانی ( فرقی نمی کند کلاسیک باشد یا نیمایی و یا نثرسروده مثل سپید ) شاعر باید در شعرش ایجاد نوسان بکند تا ذهن مخاطب خسته نشود . در این رابطه هر وقت فرصت کردم توضیحاتی خواهم داد .
      از اینکه به مهر می خوانید و به لطف , امید می بخشید بسیار بسیار سپاسگزارم .
      برقرار باشید
      و کامتان به شعر و شکر , همیشه شیرین 🌹🙏🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا