🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 میوه ی ممنوعه ..

(ثبت: 1574) خرداد 6, 1395 

بسمه تعالی

قطره ای هستم  ز چشم اعتبار افتاده ام

مثل یک پژمرده گل روی مزار افتاده ام

 

گاه چون دل  بیقراری می کنم با خویشتن

روی دریا همچو موجـــی بیقرار افتاده ام

 

جرعه ای نوشیده ام از جام لبهایت ولی

تا اذان صبح در مسجد  خمــار افتاده ام

 

من خودم صیاد بودم صید می کردم غزال

روزگاری شد که در دام شـــکار افتاده ام

در جوانــــــــــی جای بالا و بلندی داشتم

مثل رودی در مسیر آبشــــــــار افتاده ام

 

بهترین تفریح من آغــــــوش آرام  تو بود

حال از احساس هر بوس و کنار افتاده ام

 

میــــــوه ی ممنوعه ام  با سنگباران نگاه

روی یک برگ خزان از شاخسار افتاده ام

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):