ورود
ثبت نام
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عفت نظری
مثنوی
غزل
رباعی
همزبان
گدازه
می شکنند
نیرنگ
بهار۲
بی عاطفه اند و غنچه را می شکنند در فکر خود اند دست و پا می شکنند
با این همه زشتی چه نیازیست به سنگ از شرم همه آینه ها می شکنند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
محمد اشکان رجبی
طارق خراسانی
علیرضا حکیم
قاسم پیرنظر
احسان ظاهری
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
مدیر سایت
سحر جهانی
مسعود رستمزاد
فروردین 15, 1396
سلام خانم نظری عزیز
مانند تمام رباعی های تا زیباست
بی عاطفه ها دل مرا می شکنند
در پناه خدا
پاسخ
فروردین 26, 1396
سلام ممنون استاد خراسانی عزیز از لطفتان
بستن فرم
مقالات شمس تبریزی
انسان کامل
کیمیای سعادت
عهد عتیق و عهد جدید
کمدی الهی
بهاگاواد گیتا
اوپانیشاد
گیلگمش
صور خیال در شعر فارسی
بیان و معانی
هنر مقدس
مکتب های ادبی
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
ویدئو
فایل صوتی
فروردین 15, 1396
سلام خانم نظری عزیز
مانند تمام رباعی های تا زیباست
بی عاطفه ها دل مرا می شکنند
در پناه خدا
پاسخ
فروردین 26, 1396
سلام ممنون استاد خراسانی عزیز از لطفتان
پاسخ
بستن فرم