🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آن چیست در سرت که نفهمیدهای هنوز
بر پشت توست بار کسی که مسافر است ؟
در فصل برف، آمده بود او به شهر تو
او که عجیب باعث بحران خاطر است
روزی که باز شد چمدانش به دوش تو
در آن عصای شعبده بود و طناب دار
صدها هزار مغز که بیرون کشیده بود
میریخت پیش چشم همه، در دهان مار
تابِ طلوع دختر خورشید را نداشت
پوشانده بود صورت زیبای ماه را
وقتی گرفت جان سحر را بدون رحم
حرمت نکرد، پیکر پاک پگاه را
نور از نگاه باز ستاره برون کشید
تا بلکه چشمکی نزند در فضای شب
او زندگیش بسته به عمقِ سیاهی است
میخواست تا نفس بکشد در هوای شب
اینک زمان رفتن مرد مسافر است
دیگر بس است هرچه که آورده بر سرت
پایان بده به این همه سختی، به دردها
دستی دراز کُن برسد تا به خواهرت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
مهر 21, 1402
درود بر شما🌺
پاسخ
مهر 21, 1402
درود بانو…سپاس 💐
پاسخ
مهر 21, 1402
سلام حضرت استاد
بسیار عالی و برحق و اعتباری برای ما شاعران پاک است
در پناه خدا 🍃👏👏👏👏👏👏🍃
پاسخ
مهر 21, 1402
درود و عرض ادب استاد طارق…
سپاس از توجه و لطف شما 🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
مهر 21, 1402
درود استاد حجت گرامی
تابِ طلوع دختر خورشید را نداشت
پوشانده بود صورت زیبای ماه را
وقتی گرفت جان سحر را بدون رحم
حرمت نکرد، پیکر پاک پگاه را
بسیار زیبا
دستمریزاد
🌺🌺🌺👏👏👏❤️❤️❤️
پاسخ
مهر 21, 1402
درود جناب جاوید گرامی…
سپاسگزارم…لطف دارید 🙏🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
مهر 22, 1402
سلام استاد عزیز
دستمریزاد🌹🌹🌹
پاسخ
مهر 22, 1402
سلام جناب انصاری…
سپاسگزارم 🙏🌺
پاسخ
مهر 22, 1402
استاد ارجمندم
ادیب فرزانه
سلام و درود
زیبا بود و عمیق ، درد جانسوزش کنایه به حقیقت امروز ماست .
چون تو گفتن را آرزو می کنم .
مهرت ماندگار
پاسخ
مهر 22, 1402
درود و عرض ارادت جناب شرعی …
از اینکه سروده ام مورد توجه و محبت شما قرار گرفت است، سپاسگزارم ….
بزرگوارید…🙏🌺
پاسخ
مهر 22, 1402
درود و احترام جناب حجت بزرگمهر
شعر بسیار خوبی خواندم
طرز و جان کلامتان ستودنی است
پیروز باشید و پاینده
پاسخ
مهر 22, 1402
درود و عرض احترام استاد یزدانی گرامی…
سپاسگزارم از حضور و ابراز محبت شما…
بزرگوارید 🙏🙏💐💐💐
پاسخ
مهر 29, 1402
احسنت 🌹🌹
پاسخ
بستن فرم