🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای آنکه بردی از دلم ، گلواژه ی صبر و قرار
من بی تو میمیرم بیا از خود ندارم اختیار
گفتی همیشه با منی چون جان ندیم ِ این تنی
هر لحظه پر پر می زنم در اشتیاق ِ عشق ِیار
ای تکیه گاه ِخوب ِمن در مرز ِ هر دلواپسی
احساس ِپروازی بده تا بگذرم از شوره زار
در سجده گاه عاشقی محبوب و معبود ِمنی
جز تو ندارم یاوری ، بشکن حصار ِ انتظار
گسترده ای آغوش ِ خود با یک قنوت ِرّبنا
در میزند بر درب ِتو امشب گدایی شرمسار
تقویم ِدل را میزنی هر دم ورق با آیه ای
با این نماز ِ عاشقی در سینه می جوشد بهار
همچون طلا گم گشته ای در این هوای چون قفس
شکی ندارم واقفی از این دعای انفجار
طلعت خیاط پیشه(طلای کرمانی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
بستن فرم