🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نمی دانم
حبابم روی آب از ساحل و دریا نمی دانم
شدم درگیر امواجی که سر از پا نمی دانم
کسی دارد مرا با خود به هرسو می برد آیا؟
کجا خواهد رسید این راه ناپیدا نمی دانم
نگاهت کردم و نبض غرورم را نسنجیدی
تو هم دیدی مرا در بند خود اما؟، نمی دانم
ندیدم خیری از حال و هوای دل سپردن ها
چرا دلبسته ی مهرت شدم! این را نمی دانم
اگرچه از جنون آباد مرز بی سرانجامم
و راهی جز مسیر خانه ی لیلی نمی دانم
دلم را پس بده ای رفته از یادت وفاداری
من از قانون سرخ جنگل اینجا نمی دانم
به هر عهدیکه بستم جز پشیمانی نشد حاصل
تو روی اعتمادت مانده ای گویا؟! نمی دانم
♤♤♤
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
فروردین 26, 1403
دلم را پس بده ای رفته از یادت وفاداری
من از قانون سرخ جنگل اینجا نمی دانم
سلام و درود
پاسخ
فروردین 26, 1403
اگرچه از جنون آباد مرز بی سرانجامم
و راهی جز مسیر خانه ی لیلی نمی دانم
دلم را پس بده ای رفته از یادت وفاداری
من از قانون سرخ جنگل اینجا نمی دانم
سلام استاد
عالی ست
در پناه خدا🌹
پاسخ
فروردین 26, 1403
درود بر دوست بزرگوارم 👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 27, 1403
درود بر شما
عالی بود
قلمتان سبز💐
پاسخ
بستن فرم