🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از آستین غیب، ندیدی چگونه دست
بیرون جهید و بتگر و بت را کمر شکست؟!
ما می رویم و پند به آینده می دهیم
پرهیز کن ز بُتگر و بُت بان و بُت پرست
ای کز مسیرِ ظلم و جنایت عبور توست
هشدار، ضربه های خدایی هماره هست
نازم به آنکه شیفته ی سیم و زر نشد
مردانه بند بندِ تعلق زِ پا گسست
فرزانه یار من، که بوَد پیرِ می فروش
آخر به جامِ باده ی جان، بی خبر نشست
گفتم حدیثِ عشق بخوانم، به خنده گفت
طارق بنوش باده که خوانم به گوش مست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
اسفند 9, 1400
سلام و درود و عرض ادب، خدا قوت
پاسخ
اسفند 9, 1400
پرهیز کن ز بتگر و بتبان و بتپرست بردم👏
درود بر شما که خوش قلم زدید
پایدار باشید🌷🌷🌷
پاسخ
اسفند 9, 1400
درود جناب خراسانی گرانقدر زیبا وعالی ودلنشین
🌹🌹🌹
پاسخ
اسفند 9, 1400
سلام و عرض ادب
پاسخ
اسفند 10, 1400
سلام و احترام استاد
زیبا بود
🌹🌷🌷
پاسخ
بستن فرم