🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 همتا

(ثبت: 269985) خرداد 9, 1403 

 

تو مثل آغوش ِمنی خانوم احساس
پای  تو توی جون و قلبم ریشه داره
آهای درخت زندگیِ من بیا زود
با تو زمستونم بهارم میشه آره

چشمامو میبندم تصور میکنم که
آرامشم گم میشه توی عمق دریات
تو ماهی و قلب من اما ساحل تو
جونم فدای آبی ِاین اسم زیبات

تکیه بکن به جون من تا اخر عمر
اینجا برای تو همیشه راز میشه
آغوش من بیداره و تو خواب هستی
تا وقتی که چشمم رو اسمت؛ باز میشه

تا انتخابِ اسم تو من راه میرم
گم میکنم فصلا رو با ناز قدمهات
تو با هزار تا ماه شبو خوابیده بودی
تا وا شدن خواب زمستونی چشمات

من کهِ دلم لک میزنه واسه وجودت
کی میرسی که اسمتو تنها بزارم
از خواب پاشو دیگه جونم ؛چشم واکن
بیدار شو تا اسمتو رویا بزارم

تو شوق و ذوق ِاین ترانه خواب بودم
که آسمونا اومدن تو فصل مردن
خرداد اومد قهرِ شهریور رو بوسید
پاییز و بارون دزدیدن اسمت رو بردن

تو انتخاب ِ داغ بودی تو زمستون
آخه از اون بالا خدا اسمت رو داده
مهتاب گم شد تو شب زیبای چشمات
تا عاشق تو میشدم آروم و ساده

داشتن میرفتن فصلها که گیرکردن
برگشتن اینجا تا تو رو دنیا بیارن
دیدن که تنهایی دیگه بسه ؛باریدن
عاشق شدن تا اسمتو همتا بزارن

بااین هوا ؛ میباری و تو برف میشی
تو دونه ی عشقی که توی چشم بودی
از ناز اسم تو تو میشه بهمن رو بوسید
همتای بی همتای من تو عشق بودی

(نازگل )

تقدیم به جان کوچک مادر ؛ دختر زیبایم

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. مهرداد مانا

    خرداد 9, 1403

    سایه تان بر سر اولاد مستدام

  2. امین غلامی

    خرداد 9, 1403

    به گمانم همه اش زیر سر چشم تو بود.

    که دوباره شهر آشوب شده.

    امین غلامی (شاعر کوچک)
    اینستا (amingh68)

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا