🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 وابسته

(ثبت: 270046) خرداد 11, 1403 

 

من همون دیوونه ی احساسی ام که شعرتو میگه
چشمشو با بندبند این ترانه بسته؛ تر کرده
چی شده که قلبت اینجوری به من قفله همه تیکه اش
چی تو چشماته که ریتم قلبمو آهسته تر کرده

بعضی روزا با خودم دعوام میشه بی بودن دستات
میکُشم چشمامو دفنش میکنم تا زیر دروازه
چشمامو زندونی جرم همینجا بودنت کردی
قاتل اما عامل جرمش رو که جایی نمیندازه

تا ابد حبس نگاهت میشه این مجرم یجوری که
بی تو بودن رو با اشکاش بشکنه؛ تا که فراری شه
چشمای من هر جا هستی تو؛ همونجا خونه شه امنه
هرکسی از خونه دوره ؛ میره سهمش بیقراری شه

گیره این قاتل فراری تا ابد توی خیال تو
تا به جونت میرسه؛ آروم میشه حکمش میشه خنده
آی خیال واقعی ؛ دوری ِتو شبهای تاریکه
نبض احساسم به قهوه دوبل ِتار و پود ِ موت بنده

میشینم قهوه ات رو مینوشم تو آغوشت کنار تو
بوی آزادی کنار تو چقد مثل تنت داغه
بوسه ی شیرین تو مثل هم آغوشی با دنیامه
وقتی که تو هستی انگاری چشام رو حکمت ابلاغه

میزنن حکمم رو اعدام ؛ قانونی پرتم تو آغوشت
مرگ من بی تابیه ؛ با هر نبودت تیره رنگ میشه
ترسی از مرگم ندارم؛ وقتی با تو ؛ خوب میمیرم
آخه با تو بودنم تا حد مرگ داره قشنگ میشه

(نازگل)

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    خرداد 11, 1403

    سلام

    🌹🌹🌹🌹🌹

  2. حمید گیوه چیان

    خرداد 11, 1403

    درود بر شما
    🌺🌺🌺

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا