🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
روز اول , هیچ , معنائی نداشت
هیچ , سامانی در این دنیا نداشت
کم کم اک موجی در آن دریا فتاد
هیچ , از آن برکه ها تنها فتاد
در هیاهو , هیچ , از جولان کهش
بی مهابا , یکه افتاد از رهش
در تنور و جوشش و گرداب و چرخ
استخوان هایش فتاد از بام تخت
هیچ , بادی در درونش خیمه کرد
خاک را نم نم به قلبش هدیه کرد
هیچ , تابی خورد و مآوائی گرفت
خارهای خشک را آبی گرفت
تکه تکه خورد از پس مانده ها
کوله کوله برد از ته مانده ها
یک نگاهی کرد بر دور و برش
استخوانی در گلو , تیغ بر رگش
هق هق اندوه را فریاد کرد
هیچ آمد , هیچ بود و هیچ رفت
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
مهر 26, 1398
درودها گرامی🌺
پاسخ
بستن فرم