محمد- علی زرندی( محمد علییاری)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ساعت یک و چهل و پنج دقیقه است
و دنگ دنگ زمان، بی خواب کرده است مرا
بخار باز دمم که روی شیشه ی عینک نشسته است
مرا کور کرده است
و من کوری را خوانده ام
ذهنم دچار خفگی شده است
و روزن مکاشفه مسدود است
و کفش های سلوکم گُم شده
و من
بدون هوا
فکر می کنم
و بی شعوری را مرور می کنم
بال پرنده های ذهنم شکسته
و زبانشان سوخته است
و من
هر آنچه داشتم باخته ام
و من حماقت را هجا می کنم
باران نفرین
سرزمین دلم را مرداب کرده است
و من،
نه پیش می روم،
که، فرو می روم
شنا در مرداب نتیجه وارونه می دهد
و بی تلاشی در دریا متلاشی می کند
و فکر کردن در وارونگی هوای دل
خفقان می آورد
و من
نیاموختم که خاموشی و خفگی می تواند همای سعادت باشد
که تو را می برد
چه، از اینجا
و چه در سفر بدانجا
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
فروردین 12, 1400
من کوری را خوانده ام
ذهنم دچار خفگی شده است
و روزن مکاشفه مسدود است
درودها
🌹🌹🌹👏👏👏
پاسخ
بستن فرم