🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
جارى مهر تو از چشمه چه پيداست هنوز
تلخى بغض فرو برده چه پيداست هنوز
خشكى حنجره ات را ز گلو مى فهمم
حسرت ديدن آن آب هويداست هنوز
خيمه ى عشق زدى بر خط جارى غزل
آه دلتنگى ايام چه برپاست هنوز
چشم تو آب بديد و دل تو آه كشيد
شكوه و ناله ى چشمان تو پيداست هنوز
چون كه آتش بزدى بر جگر رود فرات
حسرت آب روان بر لبش افشاست هنوز
دست حرمت كه كشيدى به سر مشك پر آب
اشك حسرت ز دل مشك چه پيداست هنوز
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
بستن فرم