🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رفتم در میخانه ، دیدم قدح و جامی
دیدم که پرستویی ، افتاده به یک دامی
با عشق جدل کردم از باده حذر کردم
در کوچه ی ویرانی ، دیدم چه خوش اندامی
شیطان لبم لرزید تا خال لبش را دید
چشمان دلم خندید دادم به دل انعامی
گفتم به مزاح ای دل از بهر چه شادانی
گفتا تو نمی دانی ، دارم به تو پیغامی
ای قافله ی مستی ، دل را به کجا بستی
در خانه چه غم داری رفتی پی بد نامی
بی وقفه پشیمان شو هم کیش ندیمان شو
از باده و خم بگذر اینگونه تو خوشنامی
رودی که شود جاری از چشمه جوشان است
برنا نتوانی شد در هاله ی ابهامی
عشقی که طلب کردی در اوج سماوات است
گر رهرو گلزاری ، داری چه سر انجامی
“عیدی” به نهان بنگر،بر روح و روان بنگر
این جرعه ی قابل را باید که بیاشامی
#عیدی_خلیلی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اردیبهشت 3, 1403
جرعه ی جامتان مدام 🌹
پاسخ
اردیبهشت 3, 1403
شعر خوبی بود آفرین
پاسخ
اردیبهشت 3, 1403
سلام و عرض ادب قلمتان تابان
پاسخ
اردیبهشت 4, 1403
شیطان لبم لرزید تا خال لبش را دید
چشمان دلم خندید دادم به دل انعامی
درود بر شما
زیباست💐
پاسخ
بستن فرم