🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در طولِ این ثانیه ها , دیدم حضورِ روی تو
پیدا شد از آن صحبتت , دلدادگی ِخوی تو
من ِ محوِ تو چون پیچکی , پیچیدم از پایت به سر
احساس می کردم تو سروی , من غبار کوی تو
نقشِ نوازشهای ِ دوست , بر جسم و جانت شد عیان
دستانِ ترکش خورده ات , آثار عشق و خوی تو
گفتار پُر نغزت مرا , مسحور ایمانت نمود
باریده بود عطر وصال , بر قامت خوش بوی تو
پاهایم از سنگینی ذهنِ ضعیفم خسته شد
تو همچنان نقش آفرین بودی چو خال روی تو
چشمم نگاهت را نمی گُنجید در گودال ِدید
فکرم نمی سنجید آن پروازِ بالا پوی تو
یکباره از چرخش فتاد آن پیچکِ مدهوش من
با رفتنت تنها شدم در آتشی آن سوی تو
من ماندم و صدها غریبی و هزاران آه ِسرد
تو رفتی و آرامش ِ هر گلشنی در کوی تو
بیاد لحظات دیدار با شهید محمد مرتجی که پس از شش سال حضور در جبهه های غرب و جنوب , بر سراپا و صورت و دستهایش نقش دوست آشکار بود و آرزوی شهادت داشت و در 22 اسفند ماه 64 ( روز شهدا ) در فاو و پس از تحمل چندین ساله اش در مبارزه با استکبار داخلی و خارجی و دهها ترکش و جراحی و مجروحیت به دیدار دوست موفق شد.
روحش شادمان در جوار سالار شهیدان و شهدای کربلا
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
فروردین 3, 1402
سلام و درود
سال نو مبارک
🌱🌹👌👌👌👌👌🌹🌱