🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پیچیده ترین شهره ی شهر است نگارم…

(ثبت: 264739) مهر 26, 1402 
پیچیده ترین شهره ی شهر است نگارم…

من پنجره ای رو به تماشای بهارم
از تو گِله دارم،گله دارم، گله دارم…

ابری شده ام، شرم نگاهت به من افتاد
انگار در این دشت قرار است ببارم…

ویرانگی ام را که ندیدی چه امیدی ست
آباد شوم ای همه ی دار و ندارم…؟!

اینجا نه خیالی و نه حالی و هوایی
آن جا چه خبر؟! قاصدک باد سوارم؟

چشمان تو گویاست پر از راز و نیاز است
تسبیح بیاور؛ مژه ها را بشمارم…

ای جان به فدای تو! نه جانم به چه قیمت؟!
هر لحظه فدایت همه ی ایل و تبارم

از دست تو تا روز قیامت بگریزم
چون آهوی گمگشته به دنبال فرارم….

گیرم همه ی دین منی و همه دنیام
زنجیر نیاور که خودم اهل شکارم…

افتاده به دام تو، اسیرم به نگاهت؛
محکوم شدم تا سر خود را بسپارم

“تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد؟!”
پیچیده ترین شهره ی شهر است نگارم….

 

معصومه بیرانوند
۵ اسفند ۱۴۰۰

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):

نظرها
  1. سیما انبائی

    مهر 26, 1402

    انگار در این دشت قرار است ببارم👏👏👏

  2. طارق خراسانی

    مهر 26, 1402

    سلام

    غزل زیبا و پر شوری ست
    آفرین دخترم

    مصرع دوم بنظرم اینگونه زیباتر خواهد شد :

    از دست تو تا روز قیامت بگریزم
    چون آهوی دلداده و در حال فرارم….

    یا چون آهوی سرگشته ی در حال فرارم

    در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌👌🌱

    • سلام و عرض ادب
      ممنونم
      سلامت باشید
      نظر لطف شماست
      ممنون بابت نکته ای که گفتین

  3. صفا یغمایی

    مهر 26, 1402

    درود برشما بانو
    بسیارزیباست
    موفق باشیدوقلمتان نویسا
    🌺🌺🌺

  4. برهان جاوید

    مهر 27, 1402

    درود بر شما
    بسیار زیباست و پر احساس
    با مطلعی طوفانی
    🌺🌺🌺👏👏👏

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا