🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
من پنجره ای رو به تماشای بهارم
از تو گِله دارم،گله دارم، گله دارم…
ابری شده ام، شرم نگاهت به من افتاد
انگار در این دشت قرار است ببارم…
ویرانگی ام را که ندیدی چه امیدی ست
آباد شوم ای همه ی دار و ندارم…؟!
اینجا نه خیالی و نه حالی و هوایی
آن جا چه خبر؟! قاصدک باد سوارم؟
چشمان تو گویاست پر از راز و نیاز است
تسبیح بیاور؛ مژه ها را بشمارم…
ای جان به فدای تو! نه جانم به چه قیمت؟!
هر لحظه فدایت همه ی ایل و تبارم
از دست تو تا روز قیامت بگریزم
چون آهوی گمگشته به دنبال فرارم….
گیرم همه ی دین منی و همه دنیام
زنجیر نیاور که خودم اهل شکارم…
افتاده به دام تو، اسیرم به نگاهت؛
محکوم شدم تا سر خود را بسپارم
“تا یار که را خواهد و میلش به چه باشد؟!”
پیچیده ترین شهره ی شهر است نگارم….
معصومه بیرانوند
۵ اسفند ۱۴۰۰
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
مهر 26, 1402
انگار در این دشت قرار است ببارم👏👏👏
پاسخ
مهر 26, 1402
سلام و تشکر
پاسخ
مهر 26, 1402
سلام
غزل زیبا و پر شوری ست
آفرین دخترم
مصرع دوم بنظرم اینگونه زیباتر خواهد شد :
از دست تو تا روز قیامت بگریزم
چون آهوی دلداده و در حال فرارم….
یا چون آهوی سرگشته ی در حال فرارم
در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
مهر 26, 1402
سلام و عرض ادب
ممنونم
سلامت باشید
نظر لطف شماست
ممنون بابت نکته ای که گفتین
پاسخ
مهر 26, 1402
درود برشما بانو
بسیارزیباست
موفق باشیدوقلمتان نویسا
🌺🌺🌺
پاسخ
مهر 26, 1402
سلام و عرض ادب
سپاس گزارم
پاسخ
مهر 27, 1402
درود بر شما
بسیار زیباست و پر احساس
با مطلعی طوفانی
🌺🌺🌺👏👏👏
پاسخ
بستن فرم