🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیدهاند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
–باد!
کوچهی خاکی ما را جارو میکند!
باران میگیرد تا،
شبها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،
شیشه ی شکننده ای شده است
اما،
دلتنگیهایم
و دلتنگیهایت،
شبیه تاخت و تازِ مغولها
به جانم حملهور میشوند!
و باز
تا صبح، ذهنم،
اشغال میشود،
زیر چکمههای نیامدن تو.
و سیگارهای گُر گرفتهام
فریاد بر میآورند:
— چرا عاشقت شدهام…!؟
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
مهر 24, 1399
درود
بر شما
ودستمریزاد و🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃🍃
پاسخ
مهر 27, 1399
درود استاد رشنو
پاسخ
بستن فرم