🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 چکنم ، ایل و تبارم همه شاعر بودند

(ثبت: 141) آبان 4, 1394 


آمدم جان به نگاهت بسپارم ، که نشد
بر لبت حادثه ی بوسه بکارم ، که نشد

/
آمـدم تا که ز چشمت غزلی ساز کنم
غزلی گوشه ی چشمت بنگارم که نشد

/
چکنم ، ایل و تبارم همه شاعر بودند
خواستم شعر شود ایل و تبارم ،که نشد

/
آمدم تا که مگر فاصله ها خط بزنم
بسکه از فاصله هایم گله دارم ،که نشد

/
آمدم تا که مگر عشق به سامان برسد
انتهای من و تو ، نقطه گذارم ،که نشد

/
چه کنم شاعر و تنهایی و غم هم زادند
آمدم اشک بر این شعله ببارم ،که نشد
/

آمـدم تا کـه مگر عشق به خلوت ببرم
منکه درخلوت خود جز تو ندارم ،که نشد
/

خواستم غنچه ی لب های تو را شعر کنم
این دل خسته به دستت بسپارم ،که نشد

حسین دلجووو

نظرها 15 
  1. نگار حسن زاده

    آبان 4, 1394

    سلام و عرض ادب و احترام

    درود بر شما جناب دلجویی

    بسیار عالی بود

    سربلند باشید

    • حسین دلجویی

      آبان 5, 1394

      درود بر بانوی مهر و ادب خانم حسن زاده گلم
      سپاسگزارم مهربانوی عسل و غزل بزرگوارم…


      گوشه ای بنشسته تنها،دختری از جنس غم
      چشم هایی مثل دریا ، دختری از جنس غم
      /
      از ســیاهی ها و تلــخی ها و نا هنــجار ها
      با خودش دارد سخنها،دختری از جنس غم
      /
      درد هایش را چه عریان ریخت در جان قلم
      غصه هایش را چه زیبا،دختری از جنس غم
      /
      شعرهایش با چه وسواسی ز کوی واژگان
      میکند با عشق انشا، دختری از جنس غم
      /
      در تبلور های نو پردازیش هنگامه ایست
      مثل «آدم های» نیما ، دختری از جنس غم
      /
      کاش روزی دخترک از قید غم ها وارهد
      دختری زیبا ، فریبا ، دختری از جنس غم
      /
      فتح قاف عشق را اول قدم ، بخشیدن است
      سهم کردن دلخوشی با، دختری از جنس غم
      /
      مـاه بانـوی غـزل ها ، دوسـتت دارم ، همـین
      مثل دریـا ، مثل دنـیا ، دخـتری از جنس غم

      حسین دلجووو

  2. درود سر فراز و بر قراز باشی جناب دلجویی

    • حسین دلجویی

      آبان 5, 1394

      سلام و درود بر جناب خادمیان بزرگوارم
      سپاسگزارم استاد دلم….

      ای که چشمان سیاهت چو شب یلدا بود
      باز هم پشت خط چشم تو واویلا بود
      /
      تا مگر گوشه ی چشمی طرف کوچه کنی
      عالمی دیده و چشم نگران آنجا بود
      /
      شدی از خانه برون ،وای چه غوغایی شد
      شهر عصیان زده چون عالم وانفسا بود
      /
      قدم آهسته بزن بر تن این شهر که باز
      پشت دروازه ی قرآن گسلی پیدا بود
      /
      ماه از کوی تو رد میشد و دنبالش کرد
      چشم حافظ که ز احوال شما جویا بود
      /
      آمدی رسم برادر کشی آمد به میان
      گر چه صد چاه و بسی گرگ در این صحرا بود
      /
      وا نکن روسریت وای مگر دفعه ی قبل
      حاصلش غیر تلی از سر و دست و پا بود ؟
      /
      چادرت سرکن و با سوت ترن زود برو
      که ز آشوب تو نرخ دیه ها بالا بود

      حسین دلجووو

  3. فرخنده عابدینی

    آبان 4, 1394

    سلام فراوان
    بسیار دلنشین و زیبا
    ممنون از شما جناب استاد…………….

    • حسین دلجویی

      آبان 5, 1394

      سپاسگزارم بانو فرخنده ی گرانمهرم
      ممنونم…

      ای فرازت اوج بی تکرار عشق
      ای فرودت مرکز پرگار عـشق
      /
      ای نگاهت در صف آیینه ها
      چار چار گرمی بازار عشق
      /
      ثبت شد در دفتر اندیشه ها
      از بلندای تو استمرار عشق
      /
      گشت پیدا در ضمیر آفـتاب
      از دل منشور تو ، آثار عشق
      /
      با تو باید رفت تا مـعراج نور
      با تو باید رفت تا دیدار عشق
      /
      با تو باید رفت تا اوج غـزل
      با دلی سرشار در پیکار عشق
      /
      از تو باید گفت با آئـینه ها
      روز میلاد تو در اخبار عشق
      /
      هر چه بارم کردچشم عاشقت
      در غزلها کرده ام من بار عشق
      /
      اقتدا بر چـشمهایت عالمیست
      مقتدای عشق من، «سالار عشق»

      حسین دلجووو

  4. احسنت جناب دلجووي عزيز، زيبا و پرمعنا سرودید.

    • حسین دلجویی

      آبان 5, 1394

      سلام بر استاد مهر آیین بزرگوارم
      ممنونم جناب پژوهنده گلمممم..

      دلم گرفته از این روزهای تکراری
      از این سیاه نمور چهار دیواری
      /
      چقدر رسم عجیبی ست رسم شب هامان
      غم و تلاوت اشک و عذاب بیداری
      /
      دلم گرفته ز طوفانی هوای خودم
      دلم گرفته زچشمان روز و شب جاری
      /
      در این فضای گرفته در این هوای غریب
      کنار پنجره باشی و لحظه بشماری
      /
      برای رفع خستگیت مینشینی و بازم
      تویی و عشق مجازی و لایک تکراری
      /
      دلم گرفته ز ابراز دوستت دارم
      از این تظاهر کمرنگ و مهر اجباری
      /
      تویی و زجر توهم که دوستت دارند
      تویی و خواب و خیالی که دوستش دار ی
      /
      دلم گرفته خدا یا نمیزنی حرفی؟
      دلم گرفته خدایا نمیکنی کاری؟

      حسین دلجووو

  5. سوگند صفا

    آبان 5, 1394

    سلام و درود و خیر مقدم استاد دلجویی
    بسیار زیباست اشعارتون الحق و الانصاف….
    لذت بردم از خوانش شعرتون..
    برقرار باشید
    در پناه حق

    • حسین دلجویی

      آبان 5, 1394

      درود بر گل دختر مهر آیین و هنرمندم سوگند عزیز..
      ممنونم بانو صفای بزرگوارم…الحق والانصاف ک صفا بخشیدید…

      شوخ چشمی هم نمی بینیم ما دربند خویش
      تا رویم آسوده خاطر بر سر پیوند خویش
      .
      یار با ما چون و چندی کرد اما دل نداد
      مانده ام در چون شبهای دل و در چند خویش
      .
      پیش رویم می برد دل را به ناز و می کند
      دلبری ها از من و دلداری از دلبند خویش
      .
      قصر و دشت شهر شیرازم به نامش می کنم
      گر به نام من بجنباند لب چون قند خویش
      .
      با تبسم دفـــترم تقدیم چشمش می کنم
      گر دریغ از ما نگرداند همان لبخند خویش
      .
      همچنان حافظ سمرقندی به آتش میکشم
      تا به خال ترک شیرازی خورم سوگند خویش

      حسین دلجوو

  6. صباغ کلات

    آبان 5, 1394

    .

    گفت دل جـوووو : که چه می خواست ؟ دل سودایی

    آمدم ؛ بلکه دلی ، بر تو سپارم ؛ که نشد

    این چنین است ! شود آنچه نوشته است به سر

    همــه را ، خواستم از نو ، بشمارم ؛ که…. نشد

    …………………………………………….

    درود بر شما بزرگمهرم . 🙂

    گل افشان

    • حسین دلجویی

      آبان 5, 1394

      سلام بر حضرت عشق
      حضرت مهر و جناب نور
      سلام بر پیر مراد و سالار مرام
      سلام بر طراوت باغ ، استاد صباغ
      بر رمز عشق و حیات استاد صباغ کلات
      سلام بر بزرگ مرد ادب حریم منیر طوس
      استاد خوبم میخام سنت شکنی کنم و نه که بر مراد خودستایی که میخام از کیسه خلیفه ببخشم

      آن خیلفه آن معزز آن بزرگ
      از زبان عشق ان یار سترگ…

      =========
      آن که دلجوی منست ، همره و همسوی منست
      مرکز صدق و صفا ، سینهء تو ،کوی من است
      /
      تا حسین است ؛ و علی چشمهء جوشان وفـا
      این حسین علی ، آن همدل دلجوی من است
      /
      مطمئنم ؛ که به دلجویی من ، آمده ای
      مصطفی گفت:که اوخوشدل وخوشروی منست
      /
      پس یقین دان؛که منم؛مخلص ودرجستن عشق
      کو چراغ دل من ، روشن مشکوی من است
      /
      ورنه ،هر بی سر و پایی نشود ؛ سعدی ملک
      ابرویم حافظ چشم ؛ حافظت ! ابروی منست
      /
      ذکرخیرت همه شب بود ه ؛ از آن یار بزرگ
      دیده ای؛دردل من چشم تو،پس سوی ! منست

      استاد والاتبار و بلند مرتبه ام
      جناب صباغ کلات

    • سلام و عرض ادب و احترام محضر شمس تابان

      • طارق خراسانی

        آبان 7, 1394

        پادشاهم را درود دارم…………………………

  7. سلام و عرض ادب محضر استاد دلجویی گرانقدر

    سروده ای در نهایت زیبایی از قلم توانمندتان خواندم

    دست مریزاد

    قلمتان نویسا در پناه حق

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا