![حسین دلجویی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_53.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
…
آمدم جان به نگاهت بسپارم ، که نشد
بر لبت حادثه ی بوسه بکارم ، که نشد
/
آمـدم تا که ز چشمت غزلی ساز کنم
غزلی گوشه ی چشمت بنگارم که نشد
/
چکنم ، ایل و تبارم همه شاعر بودند
خواستم شعر شود ایل و تبارم ،که نشد
/
آمدم تا که مگر فاصله ها خط بزنم
بسکه از فاصله هایم گله دارم ،که نشد
/
آمدم تا که مگر عشق به سامان برسد
انتهای من و تو ، نقطه گذارم ،که نشد
/
چه کنم شاعر و تنهایی و غم هم زادند
آمدم اشک بر این شعله ببارم ،که نشد
/
آمـدم تا کـه مگر عشق به خلوت ببرم
منکه درخلوت خود جز تو ندارم ،که نشد
/
خواستم غنچه ی لب های تو را شعر کنم
این دل خسته به دستت بسپارم ،که نشد
حسین دلجووو
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
آبان 4, 1394
سلام و عرض ادب و احترام
درود بر شما جناب دلجویی
بسیار عالی بود
سربلند باشید
پاسخ
آبان 5, 1394
درود بر بانوی مهر و ادب خانم حسن زاده گلم
سپاسگزارم مهربانوی عسل و غزل بزرگوارم…
…
گوشه ای بنشسته تنها،دختری از جنس غم
چشم هایی مثل دریا ، دختری از جنس غم
/
از ســیاهی ها و تلــخی ها و نا هنــجار ها
با خودش دارد سخنها،دختری از جنس غم
/
درد هایش را چه عریان ریخت در جان قلم
غصه هایش را چه زیبا،دختری از جنس غم
/
شعرهایش با چه وسواسی ز کوی واژگان
میکند با عشق انشا، دختری از جنس غم
/
در تبلور های نو پردازیش هنگامه ایست
مثل «آدم های» نیما ، دختری از جنس غم
/
کاش روزی دخترک از قید غم ها وارهد
دختری زیبا ، فریبا ، دختری از جنس غم
/
فتح قاف عشق را اول قدم ، بخشیدن است
سهم کردن دلخوشی با، دختری از جنس غم
/
مـاه بانـوی غـزل ها ، دوسـتت دارم ، همـین
مثل دریـا ، مثل دنـیا ، دخـتری از جنس غم
حسین دلجووو
پاسخ
آبان 4, 1394
درود سر فراز و بر قراز باشی جناب دلجویی
پاسخ
آبان 5, 1394
سلام و درود بر جناب خادمیان بزرگوارم
سپاسگزارم استاد دلم….
ای که چشمان سیاهت چو شب یلدا بود
باز هم پشت خط چشم تو واویلا بود
/
تا مگر گوشه ی چشمی طرف کوچه کنی
عالمی دیده و چشم نگران آنجا بود
/
شدی از خانه برون ،وای چه غوغایی شد
شهر عصیان زده چون عالم وانفسا بود
/
قدم آهسته بزن بر تن این شهر که باز
پشت دروازه ی قرآن گسلی پیدا بود
/
ماه از کوی تو رد میشد و دنبالش کرد
چشم حافظ که ز احوال شما جویا بود
/
آمدی رسم برادر کشی آمد به میان
گر چه صد چاه و بسی گرگ در این صحرا بود
/
وا نکن روسریت وای مگر دفعه ی قبل
حاصلش غیر تلی از سر و دست و پا بود ؟
/
چادرت سرکن و با سوت ترن زود برو
که ز آشوب تو نرخ دیه ها بالا بود
حسین دلجووو
پاسخ
آبان 4, 1394
سلام فراوان
بسیار دلنشین و زیبا
ممنون از شما جناب استاد…………….
پاسخ
آبان 5, 1394
سپاسگزارم بانو فرخنده ی گرانمهرم
ممنونم…
ای فرازت اوج بی تکرار عشق
ای فرودت مرکز پرگار عـشق
/
ای نگاهت در صف آیینه ها
چار چار گرمی بازار عشق
/
ثبت شد در دفتر اندیشه ها
از بلندای تو استمرار عشق
/
گشت پیدا در ضمیر آفـتاب
از دل منشور تو ، آثار عشق
/
با تو باید رفت تا مـعراج نور
با تو باید رفت تا دیدار عشق
/
با تو باید رفت تا اوج غـزل
با دلی سرشار در پیکار عشق
/
از تو باید گفت با آئـینه ها
روز میلاد تو در اخبار عشق
/
هر چه بارم کردچشم عاشقت
در غزلها کرده ام من بار عشق
/
اقتدا بر چـشمهایت عالمیست
مقتدای عشق من، «سالار عشق»
حسین دلجووو
پاسخ
آبان 4, 1394
احسنت جناب دلجووي عزيز، زيبا و پرمعنا سرودید.
پاسخ
آبان 5, 1394
سلام بر استاد مهر آیین بزرگوارم
ممنونم جناب پژوهنده گلمممم..
دلم گرفته از این روزهای تکراری
از این سیاه نمور چهار دیواری
/
چقدر رسم عجیبی ست رسم شب هامان
غم و تلاوت اشک و عذاب بیداری
/
دلم گرفته ز طوفانی هوای خودم
دلم گرفته زچشمان روز و شب جاری
/
در این فضای گرفته در این هوای غریب
کنار پنجره باشی و لحظه بشماری
/
برای رفع خستگیت مینشینی و بازم
تویی و عشق مجازی و لایک تکراری
/
دلم گرفته ز ابراز دوستت دارم
از این تظاهر کمرنگ و مهر اجباری
/
تویی و زجر توهم که دوستت دارند
تویی و خواب و خیالی که دوستش دار ی
/
دلم گرفته خدا یا نمیزنی حرفی؟
دلم گرفته خدایا نمیکنی کاری؟
حسین دلجووو
پاسخ
آبان 5, 1394
سلام و درود و خیر مقدم استاد دلجویی
بسیار زیباست اشعارتون الحق و الانصاف….
لذت بردم از خوانش شعرتون..
برقرار باشید
در پناه حق
پاسخ
آبان 5, 1394
درود بر گل دختر مهر آیین و هنرمندم سوگند عزیز..
ممنونم بانو صفای بزرگوارم…الحق والانصاف ک صفا بخشیدید…
شوخ چشمی هم نمی بینیم ما دربند خویش
تا رویم آسوده خاطر بر سر پیوند خویش
.
یار با ما چون و چندی کرد اما دل نداد
مانده ام در چون شبهای دل و در چند خویش
.
پیش رویم می برد دل را به ناز و می کند
دلبری ها از من و دلداری از دلبند خویش
.
قصر و دشت شهر شیرازم به نامش می کنم
گر به نام من بجنباند لب چون قند خویش
.
با تبسم دفـــترم تقدیم چشمش می کنم
گر دریغ از ما نگرداند همان لبخند خویش
.
همچنان حافظ سمرقندی به آتش میکشم
تا به خال ترک شیرازی خورم سوگند خویش
حسین دلجوو
پاسخ
آبان 5, 1394
.
گفت دل جـوووو : که چه می خواست ؟ دل سودایی
آمدم ؛ بلکه دلی ، بر تو سپارم ؛ که نشد
این چنین است ! شود آنچه نوشته است به سر
همــه را ، خواستم از نو ، بشمارم ؛ که…. نشد
…………………………………………….
درود بر شما بزرگمهرم . 🙂
گل افشان
پاسخ
آبان 5, 1394
سلام بر حضرت عشق
حضرت مهر و جناب نور
سلام بر پیر مراد و سالار مرام
سلام بر طراوت باغ ، استاد صباغ
بر رمز عشق و حیات استاد صباغ کلات
سلام بر بزرگ مرد ادب حریم منیر طوس
استاد خوبم میخام سنت شکنی کنم و نه که بر مراد خودستایی که میخام از کیسه خلیفه ببخشم
آن خیلفه آن معزز آن بزرگ
از زبان عشق ان یار سترگ…
=========
آن که دلجوی منست ، همره و همسوی منست
مرکز صدق و صفا ، سینهء تو ،کوی من است
/
تا حسین است ؛ و علی چشمهء جوشان وفـا
این حسین علی ، آن همدل دلجوی من است
/
مطمئنم ؛ که به دلجویی من ، آمده ای
مصطفی گفت:که اوخوشدل وخوشروی منست
/
پس یقین دان؛که منم؛مخلص ودرجستن عشق
کو چراغ دل من ، روشن مشکوی من است
/
ورنه ،هر بی سر و پایی نشود ؛ سعدی ملک
ابرویم حافظ چشم ؛ حافظت ! ابروی منست
/
ذکرخیرت همه شب بود ه ؛ از آن یار بزرگ
دیده ای؛دردل من چشم تو،پس سوی ! منست
استاد والاتبار و بلند مرتبه ام
جناب صباغ کلات
پاسخ
آبان 5, 1394
سلام و عرض ادب و احترام محضر شمس تابان
پاسخ
آبان 7, 1394
پادشاهم را درود دارم…………………………
پاسخ
آبان 5, 1394
سلام و عرض ادب محضر استاد دلجویی گرانقدر
سروده ای در نهایت زیبایی از قلم توانمندتان خواندم
دست مریزاد
قلمتان نویسا در پناه حق
پاسخ
بستن فرم