🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دلا من از غم تو پر گرفتم
ره عشق تو را از سر گرفتم
چو آتش زد غمت ،خود پیکرم را
فلک بر باد داد خاکسترم را
چو بشکستی خدا را در تو دیدم
نوائی خوش صدا را در تو دیدم
زبس از شوق ،میکردم مرورت
شدم من عاقبت مست حضورت
به خود گفتم که کعبه قلب و جان است
همی دیر و معابد هم همان است
بیا ای جان دلت را مبتلا کن
مس قلب وجودت را طلا کن
رها شو چون پرنده بال بگشا
لبانت را زهم خوشحال بگشا
دلا بشکن بسوز آتش زنم باز
که تا راه وصالش را کنم باز
از این ماتم سرای تن رها شو
دمی هم ،همنوای نای ما شو
دلا بشکن خدا می خواهم از تو
رفیقی باوفا می خواهم ازتو
اگر از کعبه ظاهر به دورم
تنی سرد و همی زار و نمورم
چو دل باشد سرای امن دلدار
شود کعبه درون وی پدیدار….
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):