🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چرا کسی در این قفس مرا صدا نمی کند
به زخم ِ بی صداییم چرا دوا نمی کند
ستاره ای ز بخت ِ من نمی زند بمن سری
غمی که بسته پای من مرا رها نمی کند
به انتهای بی کسی رسیده ام خدای من
چرا شکسته نای من خدا خدا نمی کند
به حیرتم که تشنگی چگونه چشمه میشود
میان ِ بغض ِبسته ای که پنجه وا نمی کند
دوباره تکیه میکنم به گریه های نیمه شب
قسم به آب و آینه دلم خطا نمی کند
طلای شهر ِعاشقان شکسته در غمی نهان
برای مرهم ِ غمش دلی دعا نمی کند
طلعت خیاط پیشه (طلای کرمانی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
اردیبهشت 21, 1396
سلام و عرض ادب محضرشما استادم بانو خیاط پیشه ی مهربان و گرانقدرم
بسیار زیبا و عالی و آسمانی سرودید
زنده باشید به مهر
پاسخ
اردیبهشت 23, 1396
سپاس از حضور پرمهرتان
پاسخ
اردیبهشت 21, 1396
سلام
بسیار زیبا
و بخصوص روان ، خوش آهنگ و دل انگیز
دلتنگی و شکوه از تنهائی و سراسرخواندنی
شاعرش برپا و شهر عاشقان برجا
پاسخ
اردیبهشت 23, 1396
استاد خوش آمدید
ممنون از حضور عطر آگین و پر مهرتان
پاسخ
اردیبهشت 22, 1396
سلام
عجٌل الله تعالی فرجه
این جشن بزرگ بر جناب عالی و خانواده محترم مبارک باد
شعرتان بیش ، عیدتان افزون
پاسخ
اردیبهشت 23, 1396
بر شما و خانواده ی محترم شما مبارک باد این عید سعید
در سایه حق همیشه بدرخشید
پاسخ
اردیبهشت 23, 1396
بسیار عالی است احسنت خوسم آمد.
پاسخ
اردیبهشت 23, 1396
سلام استادبانوی عزیزم
عالی سروده اید چون همیشه
پاسخ
اردیبهشت 23, 1396
سلام سرکار خانم خیاط پیشه
زیبا سروده اید
درودتان
پاسخ
بستن فرم