🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دوش از پی نمازی، آمد چه سرفرازی!!
گفتم : نصیحتی کن، فرمود : بی نیازی
گفتم : که چاره ی غم، بر کارِ دل کی آید؟
خندید و گفت : آید، در وقتِ عشق بازی
گفتم : ز خدمت پیر، آخر چه دارم ای دل؟
گفتا : ز دلنوازان، داری تو دلنوازی
گفتم :حدیث عشقی، فرمود: می پرستی
گفتم: نجات عاشق، فرمود: در نمازی
گفتم : عنایتی کن، راه شُکوهِ جان را
گفتا : به نفسِ غافل، باید که تُرک تازی
گفتم :چگونه است این، بردار خیلِ خوبان!!
سر بسته گفت با من: « افشاگرانِ رازی»
در سجده گاهِ مهرش ، من تا سحر نَخُفتم
دل در عراق و پَرپَر، جان بوسه بَر حجازی
در کارِ عشق سروی ، عزمِ قنوت بودش
فرمود : «جانِ عاشق، دل بُرده بَر فرازی
باید که در قنوتی، سِرِّ وفا بجویی
این بود درس آخر، زان عشقِ شاهبازی
گفتم که چیست طارق؟ گفتا:که شوقِ باران
گفتم چه خواهد از من؟ فرمود: سرفرازی
طارق خراسانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
دی 28, 1395
درود بر شما
باز هم میهمان زیبا غزلی بودیم از دفتر مهرتان…
در پناه حق شاد و تندرست باشید.
پاسخ
دی 29, 1395
سلام و سپاس از حضور گرمتان
پاسخ
دی 28, 1395
درود برشما استاد طارق مهربانم
غزلی بس فاخروستودنی….
سرفرازباشید….
درپناه ایزد پاک…
پاسخ
دی 29, 1395
سلام و سپاس از حضور گرمتان
پاسخ
دی 30, 1395
سلام استاد
مانند همیشه عاااالی ست
پاسخ
دی 30, 1395
همپای حافظ دروادی عرفان قدم میزنید وحالش ومیبرید .هرچند حسودیم گل کرد اما خوش بحالتون .یاحق تبریک بخاطر این موهبت الهی
پاسخ
دی 30, 1395
عرض ادب و احترام و درود پدر مهربانم
مانند همیشه زیبا و جذاب و آموزنده و حکمت آمیز بود
می آموزم در محضرتون
شاد و سلامت باشید
سایه مهرتون مستدام
پاسخ
بهمن 1, 1395
پاسخ
بستن فرم