🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 گوش زمان میشنود در همه جا صدای تو

(ثبت: 2540) مهر 10, 1395 

گوشِ زمان می شِنَود درهمه جا صدا ی تو 
شعله به عرش می زند زمزمه ی عزای تو 
گشته عروس آسمان زینب غم سرای تو 
رنگ حیات می برد قصه ی ما جرای تو 
سرو وجود خم شود سجده کند به پای تو 
سنگ شکست و ناله زد از تب تشنه های تو 

عشقِ و عزیز هرزمان ، از تو شروعِ بندگیست 
تابشِ صورتِ خدا، درهمه نقش و رنگ وزیست 
رنگ تمام لا له ها ، رنگ گل محمدیست 
اینهمه جانفشانی و ، تاب و عطش برای چیست 
جانِ جهان فدای ِتو ، خونِ تو خو نبهای کیست 
ای نفسی که حق شوَد ، ضامن و خو نبهای تو 

تو به خدا رسیده ای ، در همه ریزِ حادثه 
شاد و شکفته بوده ای ، به موج خیز حادثه 
مصلح دین و مذهبی، نیست ستیز حادثه 
صورت حق و باطلست، جنگ و گریز حادثه 
جز توکسی کجا شود ، ناز و عزیز حادثه 
هست تمام، دلبری صحنه ی کر بلای تو 

جز تو نماد کس نشد ، حماسه و شکیب را 
پیروی از تو می کُشد ، فتنه ی نا نجیب را 
از تو فرا گرفته ام ، دل ندهم فریب را 
کیست که باور نکند ، این غزل عجیب را 
از تو جدا نمی کند ، تیغ عطش حبیب را 
حرف سکوت کی زند مست غزل سرای تو 

رونق ارض وآسمان ، شد نفس ونگاه عشق 
خطِ تمامِ انبیا ، ختم شده به راه عشق 
ره به عدم نمی برد ، کشته ی در سپاه عشق 
بوی خزان نمی دهد ، دشت گل و گیاه عشق 
دست خرد نمی رسد ، بی تو به پایگاه عشق 
عشق تویی که آسمان ، گریه کند برای تو 

ساقیِ ساغرِ صفا ، صافی هر شریعتی 
نورِ کسوف بشکنی ، آینه ی بصیرتی 
نیست میان عاشقان ، فاصله و فراغتی 
کشته ی دست مردم جائر دیو سیرتی 
کیست که باور نکندِ ، تو چشمه ی فضیلتی 
ای همه سوز و ساز من ، کیست بگو خدای تو 

آینه ی جمیلِ تام ، جلوه گرِ جمال حق 
گوهرِ بی بدیلِ جان، جامِ پر از زلال حق 
می رود از مسیرتو ، تشنه لبِ وصال حق 
اصل و عیار ِ ثابتی ، از همه سو مثال حق 
ای همه فکرو ذکر من، نقطه ی اتصال حق 
ماه نمود کی کند ، بی سحرِ لقای تو

گرفته ای ز ناکسان ، فرصت فکرو خواب را 
تشنه ی خویش کرده ای ، هیئت خاک و آب را 
بر سر چنگ برده ای ، پرچم آفتاب را 
قطره ی اشک عاشقان ، آب کند سراب را 
نیست سر هوای تو ، جمعیت حباب را 
شرح دل است این غزل هستی من فدای تو

الهیار خادمیان.« صادق»

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):