🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
می کنی ما را نگاه و گوش و چشمت با تو نیست
خنده کردی گاه گاه و گوش و چشمت با تو نیست
جسم تو با جمع و روحت درفضای دیگرست
هست همراهِ توماه وگوش و چشمت با تو نیست
گرم رفتن هستی و هستی زهستی بی خبر
می روی تا صبح راه وگوش وچشمت با تو نیست
هرچه می خوانی نماز وهر چه می جوی ثواب
غرق هستی در گناه و گوش و چشمت با تو نیست
تویِ باغ سیبی اما ذوق تو بی اشتهاست
گل درآغوش گیاه وگوش و چشمت با تو نیست
آیه می خوانند و تومشغول بازی کردنی
گشته ای فریاد خواه وگوش وچشمت با تو نیست
عاشقی، یا مست ، یا خوابی تو ، یا دیوانه ای
روزگارت شد تباه وگوش وچشمت با تو نیست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):