🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
« به نام خدا »
مدهوشِ بزرگی و جلالِ تو چنانم؛
کز روز ازل ذکر تو شد وِرد زبانم
اندیشه ز اِدراک ذلیل است و بیان خام؛
درمانده زِ اندیشه و عاجز زِ بیانم
سیراب شد از بحرِ امیدِ تو وجودم؛
لبریز شد از برکتِ تو سفرهٔ نانم
من بندهٔ درگاهِ توام ای همه خوبی؛
بگذر زِ گناهانم و از خویش مرانم
غیر از تو و درگاهِ توام نیست پناهی؛
من غیرِ تو را یارِ وفادار نخوانم
هرگز نشوم از تو و از یادِ تو غافل؛
از کالبدم گر که رود روح و روانم
آنرا که برازنده بُوَد، نامِ خدایی؛
حقّا که تویی، ای تو مُرادِ دو جهانم
بُگشا گِره از کارِ فرو بستهٔ « مهران »
هر چند گشودی چه گِره ها که ندانم!
«مهران اسدپور »
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اردیبهشت 3, 1396
درود بر شما جناب اسدپور گرانقدرم
عالی و دلنشین سرودید
لذت بردم از اشعارتان
پاسخ
اردیبهشت 3, 1396
سلام و درود
الهی نامه ی زیبایی ست
اشعار شما همه پخته و نغز و فاخر هستند.
در پناه خدا شاد زی
پاسخ
اردیبهشت 3, 1396
هر چند گشودی چه گِره ها که ندانم!
درود برقلم توانایتان
هماره نویسا مانید
پاسخ
اردیبهشت 3, 1396
بسیار زیبا سروده اید
احسنت
پاسخ
اردیبهشت 4, 1396
سلام بر شما
آفرین
این مصرع را این گونه بهتر می پسندم
از کالبدم گر برود روح و روانم
پاسخ
بستن فرم